کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منتاش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
منتاش
لغتنامه دهخدا
منتاش . [ م ِ] (ع اِ) موی چینه . (تفلیسی ). خارچینه . منقاش . (دهار). آهنی است که بدان موی بینی و جز آن برکنند. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). منقاش . (اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
منتعش
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ عِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - آن که پای را به هنگام لغزش نگاه می دارد. 2 - آن که پس از افتادن برمی خیزد. 3 - به شده از بیماری ، ناقه .
-
منتعش
لغتنامه دهخدا
منتعش .[ م ُ ت َ ع ِ ] (ع ص ) ناقه ٔ به شده از بیماری . (ناظم الاطباء). بهبودیافته . سالم . خوش و سرزنده : سیمجوری چون به قهستان بیاسود و از نکبت منتعش شد به پوشنج رفت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 198).با فلک گفتم کجا دانی پناهی آن چنانک بخت اف...
-
منتعش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] monta'eš ۱. بانشاط؛ خوشحال.۲. چابک.
-
جستوجو در متن
-
منتاف
لغتنامه دهخدا
منتاف . [ م ِ ] (ع اِ) آلت موی برکندن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آلتی که بدان موی و جز آن برکنند. منتاش . (از اقرب الموارد). منتاخ . منتاش . (ناظم الاطباء). رجوع به منتاخ شود. || (ص ) شتر نر که گام نزدیک نهد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء...
-
موی چینه
لغتنامه دهخدا
موی چینه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) منقاش . مقراض . قیچی . دوکارد. مقص . موچن . موچنا. موی چین . موچین . موچینه . خارچین . خارچینه . ملقاط. (یادداشت مؤلف ).منتاش . (تفلیسی ). و رجوع به موچینه و موی چین شود.
-
منتاخ
لغتنامه دهخدا
منتاخ .[ م ِ ] (ع اِ) موی چینه . منقاش . (مهذب الاسماء). آهن موی کن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). منقاش . (اقرب الموارد). ابزاری آهنین که بدان موی بینی و جز آن برکنند ومنقاش نیز گویند. مِنتاش . مِنتاف . (ناظم الاطباء).
-
خارچینه
لغتنامه دهخدا
خارچینه . [ ن َ/ ن ِ ] (اِ مرکب ) موچینه . منقاش سر تراشان . (آنندراج ) (برهان قاطع). موی چین . منتاش . (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 378). || سرهای دو انگشت دو ناخن سبابه و ابهام را نیز گویند که بدان گوشت و پوست بدن آدمی را چنان گیرند که بدرد آید. (آنندراج )...
-
منقاش
لغتنامه دهخدا
منقاش . [ م ِ ] (ع اِ) خارچین . (زمخشری ). موی چینه . ج ، مناقیش . (مهذب الاسماء). موی کن که آهن باشد که بدان خار و موی برکنند. مِنقَش . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). موی چینه که بدان موی را از بدن برکنند. (غیاث ) (آنندراج ). موی چین . موی چینه ....