کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
منت
/mennat/
معنی
۱. نیکویی و احسانی را که شخص دربارۀ کسی کرده به یاد او آوردن و به رخ وی کشیدن.
۲. [قدیمی] نیکویی؛ احسان.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
احسان، برتری، سپاس، شکر، فضل، نیکی، لطف
فعل
بن گذشته: منت کشید
بن حال: منت کش
دیکشنری
obligation
-
جستوجوی دقیق
-
منت
واژگان مترادف و متضاد
احسان، برتری، سپاس، شکر، فضل، نیکی، لطف
-
منت
فرهنگ فارسی معین
(مِ نَّ) [ ع . منة ] (اِ.) 1 - احسان ، نیکویی . 2 - نیکویی و احسان دربارة کسی را به رخش کشیدن . ج . منن .
-
منت
لغتنامه دهخدا
منت . [ م َ ] (ع اِ) به اسپانیائی «مانتو» . ج ، مُنوت . مانتو . و نیز به اسپانیائی «مانتا» . روپوش تختخواب (روتختی ) لباس کرکی با موهای بلند. «مانتا دو کاما» پوششی که بر روی اسبان نهند. و در غرناطه : منتات للخیل . (از دزی ج 2 ص 617).
-
منت
لغتنامه دهخدا
منت . [ م ِن ْ ن َ ] (ع اِمص ، اِ) منة. شماره ٔ احسان و نیکوییهایی که درباره ٔکسی کرده و بار نعمت بر آن کس نهاده و وی را مرهون احسان خود دانسته . (ناظم الاطباء). نکویی و احسان کردن با کسی و در صراح نوشته که منت نعمت دادن و بیان کردن نیکی خویش بر کسی ...
-
منت
لغتنامه دهخدا
منت . [ م ُن ْ ن َ ] (ع اِمص ، اِ) مُنَّة. قوت و توانایی : در ره شرع و فرض و سنت خویش مِنت حق شمر نه مُنت خویش . سنائی (حدیقه چ مدرس رضوی ص 77).رجوع به مُنَّة شود.
-
منت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: منّة، جمع: مِنَن] mennat ۱. نیکویی و احسانی را که شخص دربارۀ کسی کرده به یاد او آوردن و به رخ وی کشیدن.۲. [قدیمی] نیکویی؛ احسان.
-
منت
دیکشنری فارسی به عربی
غرورية
-
واژههای مشابه
-
منت داشتن
واژگان مترادف و متضاد
سپاسگزار بودن، متشکر بودن، ممنون بودن، منتپذیر بودن
-
منت گذاشتن
واژگان مترادف و متضاد
۱. منت نهادن، به رخ کشیدن ۲. لطف کردن، محبت کردن، نیکی کردن، احسان کردن ≠ منتپذیرفتن
-
منت نهادن
واژگان مترادف و متضاد
۱. منتگذاشتن ۲. لطف کردن، محبت کردن ۳. احسان کردن، نیکی کردن
-
منت داشتن
فرهنگ فارسی معین
( ~. تَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) مرهون احساس کسی بودن .
-
منت کشیدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کِ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) (عا.) پس از قهر با کسی به جلب رضایت و طلب آشتی با وی برآمدن .
-
منت گذاشتن
فرهنگ فارسی معین
( ~. تَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) احسان و نیکویی در حق کسی را به یادش آوردن و به رخش کشیدن .
-
منت داری
فرهنگ فارسی معین
(مِنَّ) [ ع - فا. ] (حامص .)سپاس داری ، سپاس گزاری .