کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منبل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
منبل
/mombal/
معنی
۱. تنبل؛ بیکار.
۲. نوعی داروی گیاهی که بر زخم و جراحت میگذارند: ◻︎ گفت پالانش فرو نِه پیشپیش / داروی منبل بنه بر پشت ریش (مولوی: ۲۰۳).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
منبل
فرهنگ فارسی معین
(مَ بَ) (ص .) 1 - تنبل ، بیکار. 2 - بی - اعتقاد، بداعتقاد.
-
منبل
لغتنامه دهخدا
منبل . [ مَم ْ ب َ ] (ص ) کاهل و بیکار. (از برهان ). کاهل و سست . (غیاث ) (آنندراج ). بیکار و کاهل و تنبل . (ناظم الاطباء). کاهل و بیکاره . (انجمن آرا). سست و ضعیف . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مؤلف سراج اللغات گوید: «چنان به خاطر می رسد که به معنی...
-
منبل
لغتنامه دهخدا
منبل . [ مُم ْ ب ِ / ب َ ] (ص ) به معنی منکر است که انکارکننده و از راه و روش دور باشد. (برهان ) (از ناظم الاطباء). منکر و از راه و روش دور. (انجمن آرا).
-
منبل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] mombal ۱. تنبل؛ بیکار.۲. نوعی داروی گیاهی که بر زخم و جراحت میگذارند: ◻︎ گفت پالانش فرو نِه پیشپیش / داروی منبل بنه بر پشت ریش (مولوی: ۲۰۳).
-
منبل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] mombel بیاعتقاد؛ منکر.
-
واژههای مشابه
-
منبل دارو
لغتنامه دهخدا
منبل دارو. [ مَم ْ ب َ ] (اِ مرکب ) رستنیی باشد که آن را بجهت نیک شدن جراحتها و زخمهای تازه استعمال کنند و به لغت اهل مغرب نیمه خوانند. (برهان ) (آنندراج ). نام گیاهی است که در به کردن زخمهای تازه به کار برند. (ناظم الاطباء). گیاهی است که از برای به ...
-
جستوجو در متن
-
الفغدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] 'alfaqdan ۱. = الفختن: ◻︎ چو کاهلان همه خوردی و چیز نلفغدی / کنون بباید بیتوشه رفتن ای منبل (ناصرخسرو: ۱۹۳).۲. کسب کردن.
-
ینمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) yanme گیاهی با ساقۀ کوتاه، گلهای زرد، و برگهای زرد شبیه برگ کاسنی که برای معالجۀ جراحت به کار میرفت؛ منبلدارو.
-
منبک
لغتنامه دهخدا
منبک . [ مِم ْ ب َ ] (اِ) گیاهی را گویند که از آن جاروب سازند. (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء).به این صورت در کتب طب یافته نشد. ظاهراً مصحف «منبل » است . در رشیدی آمده : «منبل دار و بالفتح نام گیاهی است که بجهت به شدن جراحتها و زخمهای تازه به ک...
-
منبلی
لغتنامه دهخدا
منبلی . [ مَم ْ ب َ ] (حامص ) کاهلی و بیکاری . (برهان ). کاهلی . (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || بی اعتقادی و انکار. (برهان ) (ناظم الاطباء). بداعتقادی و منکری . (غیاث ) (آنندراج ) : آن چنان اصل جهل و منبلیی خیره بگزید قتل چون علیی .سنائی (حدیق...
-
ایش
لغتنامه دهخدا
ایش . [ اَ ] (ع اِ) مخفف ای شی ٔ؛ به معنی چه چیز است . و ایش حالکم ؛ چگونه است حال شما. (ناظم الاطباء). ایش شأاﷲ؛ هرچه و هرچیز خدا خواهد : قول بنده ایش شأاﷲ کان بهر آن نبود که منبل شو روان . مولوی .چون بگویند ایش شأاﷲ کان حکم حکم اوست مطلق جاودان ...
-
بل
لغتنامه دهخدا
بل . [ ب ُ ] (ص ) مؤلف فرهنگ جهانگیری گوید: احمق و نادان ، که آن را به تازی ابله گویند، و شعر ذیل را از مولوی شاهد آرد : من بلم خود را اگر زخمی زدم بر خود زدم ور به طراری ربودم رخت طراری چه شد.مرحوم دهخدا دریادداشتی راجع به این لغت چنین نوشته است : ...
-
جایز
لغتنامه دهخدا
جایز. [ ی ِ ] (ع ص ) جائز. ج ، اَجوُز. اَجوِزَ، جوزان ، جیزان و جوائِز. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). روا. مشروع . حلال . مأذون . پروانگی . (ناظم الاطباء). سایغ. مباح . مُسَوَّغ . مُسَغَّب . مُسغَب . مُجاز : و هیچ خردمند تضییع عمر در طلب...