کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منایا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
منایا
/manāyā/
معنی
= مَنیت
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
منایا
لغتنامه دهخدا
منایا. [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مَنیَّة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ج ِ منیة، به معنی مرگ و اجل . (آنندراج ) : از برای وی ، احمد انواع منایا و احسن اقسام رزایا مقدر ساخت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 459). رجوع به منیة شود.
-
منایا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ منیة] [قدیمی] manāyā = مَنیت
-
جستوجو در متن
-
سنجال
لغتنامه دهخدا
سنجال . [ س َ ] (اِخ ) دهی است به ارمینیه و شماخ شاعر در شعر خویش ذکر آن کند و گوید : الایا اصبحانی قبل غارة سنجال و قبل منایا قد حضرن و آجال . (المعرب جوالیقی ص 192).قریه ای است در ارمینیه و گویند در آذربایجان . (معجم البلدان ).
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد.[ اَ م َ ] (ع ن تف ) احسن . بغایت ستوده . ستوده تر. حمیدتر. مستدعی بسیار حمد. اکسب للحمد: العود احمد : چون باریتعالی او را از اکرام نفوس در مناقب و مفاخر شناخت لاجرم از برای وی احمد انواع منایا و احسن اقسام رزایا مقدر ساخت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی...
-
منیة
لغتنامه دهخدا
منیة. [ م َ نی ی َ ] (ع اِ) اجل و مرگ . ج ، منایا. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرگ . (السامی ) (دهار). اجل و مرگ . (ناظم الاطباء). مرگ . موت . مردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مرگ زیرا که آن مقدر است . ج ، منایا. (از اقرب الموارد) : حکم المنیة فی ا...
-
احسن
لغتنامه دهخدا
احسن . [ اَ س َ ] (ع ن تف ) نیکوتر. بهتر. اعلی . احمد. اولی . اصلح . ج ، اَحاسِن : تبارک اﷲ احسن الخالقین . (قرآن 14/23).در شعر مپیچ و در فن اوچون اکذب اوست احسن او. نظامی .از برای وی احمد انواع منایا و احسن اقسام روایا (؟) مقدّر ساخت . (ترجمه ٔ تاری...
-
لیلی
لغتنامه دهخدا
لیلی . [ ل َ لا ] (اِخ ) الاخیلیة بنت عبداﷲبن الرحال بن شداد الاخیلیة یا رحّالة. از شاعرات مولدات عرب صدر اسلام است و او را دیوانی است مشروح . توبةبن الحمیر دلباخته ٔ او بود و درباره ٔ وی شعر میگفت و او را از پدرش خواستگاری کرد.پدر امتناع ورزید و دخت...
-
ابوالقاسم
لغتنامه دهخدا
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) محمد المعتمد علی اﷲبن ابی عمرو عبّاد المعتضد باﷲبن الظافر المؤید باﷲ ابی القاسم محمد قاضی اشبیلیه ابن ابی الولید اسماعیل بن قریش بن عبادبن عمروبن اسلم بن عمروبن عطاف بن نعیم اللخمی . از وُلد نعمان بن منذر لخمی . آ...