کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مناکحت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مناکحت
/monākehat/
معنی
عقد ازدواج بستن؛ زناشویی کردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
زناشویی، عروسی، مناکحه، مزاوجت، نکاح، وصلت ≠ بیزاری، جدایی، طلاق
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مناکحت
واژگان مترادف و متضاد
زناشویی، عروسی، مناکحه، مزاوجت، نکاح، وصلت ≠ بیزاری، جدایی، طلاق
-
مناکحت
فرهنگ فارسی معین
(مُ کِ حَ) [ ع . مناکحة ] (مص م .) نکاح ، ازدواج .
-
مناکحت
لغتنامه دهخدا
مناکحت . [ م ُ ک َ / ک ِ ح َ ] (از ع ، اِمص ) نکاح کردن . (غیاث ). مناکحة. رجوع به مناکحة شود. || مأخوذ از تازی ،نکاح . ازدواج . (از ناظم الاطباء) : عقده ٔ آن مناکحت به استحکام رسانیدند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 395). با وجود جهاز و نعمت کسی...
-
مناکحت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مناکَحة] ‹مناکحه› [قدیمی] monākehat عقد ازدواج بستن؛ زناشویی کردن.
-
واژههای همآوا
-
مناکحة
لغتنامه دهخدا
مناکحة. [ م ُ ک َ ح َ ] (ع مص ) با کسی نکاح کردن . (تاج المصادر بیهقی ). نکاح کردن . (آنندراج ). شوهر دادن زن را. نکاح . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
زناشویی
واژگان مترادف و متضاد
ازدواج، مناکحت، نکاح، وصلت ≠ طلاق
-
مناکحه
واژگان مترادف و متضاد
زناشویی، عروسی، مزاوجت، مناکحت، نکاح، وصلت ≠ طلاق
-
مزاوجت کردن
واژگان مترادف و متضاد
ازدواج کردن، زن گرفتن، وصلت کردن، مناکحت کردن، زناشویی کردن، همسر گزیدن
-
عروسی
واژگان مترادف و متضاد
ازدواج، بیوگانی، زفاف، زناشویی، مزاوجت، مناکحت، مواصلت، نکاح، وصلت ≠ عزا، طلاق
-
مزاوجت
واژگان مترادف و متضاد
۱. ازدواج، تزویج، زناشویی، عروسی، مناکحت، وصلت ۲. ازدواج کردن، زناشویی کردن ≠ جدایی، طلاق
-
مناکحات
لغتنامه دهخدا
مناکحات . [ م ُ ک َ ] (ع اِ) ازدواجها. عروسیها. (از ناظم الاطباء). ج ِ مناکحة : آنچه راجع بود به اهل منازل به مشارکت مانند مناکحات و... (اخلاق ناصری ). رجوع به مناکحة و مناکحت شود.
-
استحکام
لغتنامه دهخدا
استحکام . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) استوار شدن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). استواری . استوار گردیدن . (منتهی الارب ). حصانت . محکمی .اِحکام : الحمد ﷲ الذی انتخب امیرالمؤمنین من اهل تلک الملة التی علت غراسها و رست اساسها و استحکمت ارومتها. (تاریخ بیهقی ...
-
قاضی قوام الدین
لغتنامه دهخدا
قاضی قوام الدین . [ ق َ مُدْ دی ] (اِخ ) بغدادی . یکی ازقضات پاکدامن و متدین عهد خوارزمشاهی است . سلطان جلال الدین در دوران حکومت اتابیگ ازبک ولد جهان پهلوان محمد به تبریز عزیمت کرد. اتابک از سطوت سلطان اندیشیده و تبریز را به زن خود ملکه دختر طغرل سل...