کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مناهل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مناهل
/manāhel/
معنی
= منهل
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مناهل
لغتنامه دهخدا
مناهل . [ م َ هَِ ] (ع اِ) ج ِ مَنهَل . (دهار) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). جمع منهل که به معنی چشمه باشد. (غیاث ) (آنندراج ). آبشخورها. سرچشمه ها: اگر چه آن چشمه ٔ مکارم را مناهل آنجاست ... (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 346). در رزادیق و رساتیق می گ...
-
مناهل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ مَنهِل] [قدیمی] manāhel = منهل
-
مناهل
واژهنامه آزاد
سرچشمه های آفرینش
-
جستوجو در متن
-
منهل
فرهنگ فارسی معین
(مَ هَ) [ ع . ] (اِ.) جای نوشیدن آب ، آبخور، آبشخور؛ ج . مناهل .
-
حاجة
لغتنامه دهخدا
حاجة. [ج َ ] . (اِخ ) نام جائی است . لبید گوید : فذکّرها مناهل َ آجنات بحاجة لاتنزح ُ بالدوالی .(معجم البلدان ).
-
ذوابل
لغتنامه دهخدا
ذوابل . [ ذَ ب ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ذابل : ذوابل صعاد از مناهل اکباد سیراب می گردند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ، ص 227).
-
علی وفائی
لغتنامه دهخدا
علی وفائی . [ ع َ ی ِ وَ ] (اِخ ) ابن جابربن عامر مالکی وفایی . نسب شناس بود. او راست : مناهل الصفا باتصال نسب السادات بالنبی المصطفی ، که در سال 1140 هَ . ق . از تألیف آن فراغت یافت . (از معجم المؤلفین ).
-
ابوجعفر حفصی
لغتنامه دهخدا
ابوجعفر حفصی . [ اَ ج َ ف َ رِ ح َ ] (اِخ ) محمدبن ادریس یمامی . یکی از ادبا و علمای جغرافیا. او راست کتابی مناهل العرب و آن جغرافیای یمامه و بعض نواحی جزیرةالعرب است و یاقوت در معجم خود از او بسیار روایت کند. ابوجعفر را قطعات اشعاری نیز هست .
-
منهل
لغتنامه دهخدا
منهل . [ م َ هََ ] (ع اِ) آبخور و نخست آبخوردن و جای آب خوردن . یقال : منهل بنی فلان ؛ ای مشربهم و موضع نهلهم . (منتهی الارب ). آبشخور و جائی که در آن آب خورند و گویند چشمه ای آب که شتران را از چراگاهها بدانجا بازگردانند. ج ، مَناهِل . (از اقرب الموا...
-
عسفان
لغتنامه دهخدا
عسفان . [ ع ُ ] (اِخ ) گویند منهله ای است از مناهل راه بین جحفة و مکه . و برخی آن را بین المسجدین دانسته اند بفاصله ٔ دومرحله ای مکه . و برخی گویند آن قریه ٔ جامعی است و در آن منبر و نخیل و مزارع است در فاصله ٔ 36میلی مکه در مرز تهامة. و برخی آن را د...
-
حراب
لغتنامه دهخدا
حراب . [ ح ِ ] (ع اِ) ج ِ حربة. (منتهی الارب ) : راهی بریده ام که درختان او ز خارهمچون مبارزانی بودند باحراب . مسعودسعد.ارباب آن حراب و ضراب راه گریز و پرهیز گرفتند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی نسخه ٔ خطی ص 355). زوابل صعاد از مناهل اکباد سیراب میکردند و به...
-
مشارع
لغتنامه دهخدا
مشارع . [ م َ رِ] (ع اِ) راهها. ج ِ مشرع ، که اسم ظرف باشد مأخوذ از شرع که به معنی راه گشادن است . (از غیاث ) (از آنندراج ). ج ِ مَشرَع . (دهار). ج ِ مَشرعة. (ناظم الاطباء). ج ِ مَشرع و مَشرعة و مَشرُعة. (اقرب الموارد) (محیط المحیط) : و از منابع عدل...
-
هاشم شیرازی
لغتنامه دهخدا
هاشم شیرازی . [ ش ِ م ِ ] (اِخ ) محمدهاشم . از نویسندگان خوانین زندیه بود. رضاقلی خان هدایت در مجمعالفصحاء راجع به وی می نویسد: «نظر به فطرت پاک و طینت صافی ترک ملازمت دیوان کرد و به خدمت جناب قطب المحققین سیدقطب الدین محمد العزیزی الفارسی که از علما...
-
نوشتن
لغتنامه دهخدا
نوشتن . [ ن َ وَ ت َ ] (مص ) پیچیدن . (غیاث اللغات ) (برهان قاطع) (آنندراج ). درنوردیدن . (برهان قاطع). نوردیدن . (غیاث اللغات ). لای چیزی پیچیدن : چو آن خردرا سیر دادند شیرنوشتندش اندر میان حریر. فردوسی .کشته و برکشته چند روز گذشته در کفنی هیچ کشته ...