کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مناقضه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مناقضه
/monāqeze/
معنی
گفتن حرفی که خلاف گفتۀ اولی خود شخص باشد؛ خلافگویی کردن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مناقضه
فرهنگ فارسی معین
(مُ قَ ضَ یا ض ) [ ع . مناقضه ] (مص ل .) مخالفت کردن ، سخن برخلاف یکدیگر گفتن .
-
مناقضه
لغتنامه دهخدا
مناقضه . [ م ُ ق َ / ق ِض َ / ض ِ ] (از ع ، اِمص ) مناقضت . مناقضة. رجوع به مناقضت و مناقضة شود. || (اصطلاح اصول ) نزد اصولیان ، عبارت از نقض باشد. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). || نزد اهل نظر عبارت از منع مقدمه ٔ دلیل است . (از کشاف اصطلاحات الفنون )....
-
مناقضه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مناقَضَة] ‹مناقضت› [قدیمی] monāqeze گفتن حرفی که خلاف گفتۀ اولی خود شخص باشد؛ خلافگویی کردن.
-
واژههای مشابه
-
مناقضة
لغتنامه دهخدا
مناقضة. [ م ُ ق َ ض َ ] (ع مص ) قول کسی را نقض کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). || سخن برخلاف یکدیگر گفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ابطال یکی از دو قول با دیگری . (از تعریفات جرجانی ). مخالفت کردن قول دوم کسی به قول اول وی .(از ا...
-
جستوجو در متن
-
نقاض
لغتنامه دهخدا
نقاض . [ ن ِ ] (ع مص ) مناقضة. (المنجد) (اقرب الموارد). رجوع به مناقضة شود. || (اِمص ) خلاف گوئی . (فرهنگ فارسی معین ).
-
مناقضت
لغتنامه دهخدا
مناقضت . [ م ُ ق َ / ق ِ ض َ ] (از ع ، اِمص ) سخن کسی را نقض کردن . سخن برخلاف یکدیگر گفتن . مناقضة: اگر به مناقضت و معارضت قول او مقاوله ای رفتی از قضیت عقل دور بودی . (مرزبان نامه چ قزوینی ص 128). سبیل دشمنانگی و مناقضت در پیش آید. (مرزبان نامه چ ق...
-
مناقض
لغتنامه دهخدا
مناقض . [ م ُ ق ِ ] (ع ص ) شکننده و مخالف . (غیاث ) (آنندراج ). نقیض . بر ضد. مخالف . برعکس . (از ناظم الاطباء). نقض کننده : مناقضه و تناقض در شعر و سایر کلام آن است که معنی دوم مناقض و منافی معنی اول باشد. (المعجم چ دانشگاه ص 289). یاد دارم که یکی م...
-
منافی
لغتنامه دهخدا
منافی . [ م ُ ](ع ص ) نیست کننده و باطل کننده . (غیاث ) (آنندراج ). || مخالف . مغایر. بر ضد. (از ناظم الاطباء). ناسازگار. ناسازوار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : مناقضه و تناقض در شعر و سایر کلام آن است که معنی دوم مناقض و منافی معنی اول باشد. (المعج...