کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منافی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
منافی
/monāfi/
معنی
۱. طردکننده.
۲. نیستکننده.
۳. مخالف.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
تناقض، ضد، مخالف، مغایر، انکارکننده، ناسازگار، ناساز، نافی، نفیکننده
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
منافی
واژگان مترادف و متضاد
تناقض، ضد، مخالف، مغایر، انکارکننده، ناسازگار، ناساز، نافی، نفیکننده
-
منافی
فرهنگ فارسی معین
(مُ) [ ع . ] 1 - (اِفا.) طرد کننده ، نیست کننده . 2 - (ص .) مخالف ، ضد.
-
منافی
لغتنامه دهخدا
منافی . [ م َفی ی ] (ص نسبی ) منسوب به گروه عبدمناف ، اگرچه قیاس این بود که عبدی گویند جهت رفع اشتباه منافی گفتند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
منافی
لغتنامه دهخدا
منافی . [ م ُ ](ع ص ) نیست کننده و باطل کننده . (غیاث ) (آنندراج ). || مخالف . مغایر. بر ضد. (از ناظم الاطباء). ناسازگار. ناسازوار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : مناقضه و تناقض در شعر و سایر کلام آن است که معنی دوم مناقض و منافی معنی اول باشد. (المعج...
-
منافی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] monāfi ۱. طردکننده.۲. نیستکننده.۳. مخالف.
-
منافی
دیکشنری فارسی به عربی
خصم
-
واژههای مشابه
-
منافی عفت
واژهنامه آزاد
خلاف پرهیزگاری؛ مغایر پاکدامنی.
-
جستوجو در متن
-
قواد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] qavvād واسطه و دلال عمل منافی عفت؛ پاانداز.
-
مغایر
واژگان مترادف و متضاد
خلاف، دیگرگون، ضد، مباین، متفاوت، مخالف، منافی، نامشابه، ناهمگون ≠ مشابه
-
پا انداختن
فرهنگ فارسی معین
(اَ تَ) (مص ل .) جاکِشی کردن ، واسطة عمل منافی عفت شدن .
-
ضِدّاً
فرهنگ واژگان قرآن
ضد - مخالف - منافي (کلمه ضد به حسب لغت به معناي منافياي است که با هيچ چيز جمع نشود )
-
مناف
لغتنامه دهخدا
مناف . [ م َ ] (اِخ )عبد... پدر هاشم است و عبدالشمس . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). پدر هاشم است و نسبت بدان مَنافی ّ است .(از اقرب الموارد). رجوع به عبدمناف و منافی شود.
-
ناسازگار
واژگان مترادف و متضاد
عنید، منافی، ناجور، ناساز، نامانوس، نامتجانس، نامتناسب، نامساعد، ناملایم، ناموافق، ناموزون، ناهنجار، نقیض ≠ سازگار، متجانس