کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منافرت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
منافرت
معنی
(مُ فِ رَ) [ ع . منافرة ] (مص ل .) 1 - در اصل و نسب به هم فخر کردن . 2 - از هم نفرت داشتن .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
منافرت
فرهنگ فارسی معین
(مُ فِ رَ) [ ع . منافرة ] (مص ل .) 1 - در اصل و نسب به هم فخر کردن . 2 - از هم نفرت داشتن .
-
منافرت
لغتنامه دهخدا
منافرت . [ م ُ ف َ / ف ِ رَ ](از ع ، اِمص ) با کسی نزد حاکم رفتن برای اثبات بزرگی حسب و نسب . (غیاث ). منافرة. رجوع به منافرة شود.
-
واژههای همآوا
-
منافرة
لغتنامه دهخدا
منافرة. [ م ُ ف َ رَ ] (ع مص ) با کسی به فخر به حاکم شدن . (تاج المصادر بیهقی ). داوری کردن با هم در حسب و نسب یا در نازیدن با هم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مفاخره در حسب و نسب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
جستوجو در متن
-
مشایصة
لغتنامه دهخدا
مشایصة. [ م ُ ی َ ص َ ] (ع مص ) همدیگر داوری کردن در حسب و نسب ، یا رمیدن و جدا شدن از یکدیگر. یقال : بینهم مشایصة؛ ای منافرة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). منافرت و رمیدگی و جدائی از یکدیگر. (ناظم الاطباء).
-
معادات
لغتنامه دهخدا
معادات . [ م ُ ] (ازع ، اِمص ) عداوت کردن و با کسی دشمنی کردن . (غیاث ) (آنندراج ). عداوت و دشمنی با یکدیگر. (ناظم الاطباء) : و بدان که اصل خلقت ما بر معادات بوده است و از مرور روزگار مایه گرفته است . (کلیله و دمنه چ مینوی ص 279). شاپور مطل و مدافعت ...
-
خالد
لغتنامه دهخدا
خالد. [ ل ِ ] ((اِخ ) ابن مالک بن ربعی بن سلمی بن جندل بن نهشل بن دارم بن مالک بن حنظلةبن مالک بن زید مناةبن تمیم التمیمی النهشلی . این خالد در وفد کسانی است که در حق آنها آیه ٔ: «اًن الذین ینادونک من وراء الحجرات ». (قرآن 4/49) نازل شده است . صاحب ا...
-
نفار
لغتنامه دهخدا
نفار. [ ن ِ ] (ع مص ) رمیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). ترسیدن و دور گردیدن . (منتهی الارب ). نفور. نفر. نفران . (المنجد). رجوع به نَفر شود. || فزع کردن . (از متن اللغة). || منافرت . (یادداشت مؤلف ). رمندگی . اسم مصدر است ، گویند: فی الدابة نفا...
-
نفر
لغتنامه دهخدا
نفر. [ ن َ ] (ع اِ) گروه مردم از سه تا ده . (منتهی الارب ). لغتی است در نَفَر. (از اقرب الموارد). رجوع به نَفَر شود. || ج ِ نافر. (اقرب الموارد). رجوع به نافر شود. || قومی که با تو گریزند یا به کاری پیش آیندیا از یکدیگر گریزند در جنگ . (منتهی الارب )...
-
کاتب بغدادی
لغتنامه دهخدا
کاتب بغدادی . [ ت ِ ب ِ ب َ ] (اِخ ) حسین بن احمدبن حجاج یا احمدبن محمدبن جعفربن حجاج شیعی امامی کاتب بغدادی نیلی مکنی به ابوعبداﷲ معروف به ابن الحجاج ، ادیبی است فاضل و شاعری ماهر و با سیدمرتضی و سید رضی معاصر و در عهد دیالمه از اکابر و از شعرای صمی...
-
پسر کاکو
لغتنامه دهخدا
پسر کاکو. [ پ ِ س َ رِ ] (اِخ ) محمدبن ابوالعباس دشمنزیار کاکویه مکنی به ابی جعفر و ملقب به علاءالدوله از دیالمه ٔ کاکویه صاحب اصفهان و مضافات . وی پسرخال والده ٔ مجدالدولةبن فخرالدوله بود و کاکویه بفارسی خال است . وی در زمان سلطان محمود غزنوی از جان...