کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مناع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مناع
/mannā'/
معنی
۱. منعکننده؛ بسیاربازدارنده.
۲. بخیل؛ ممسک.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
بازدارنده، منعکننده
دیکشنری
disincentive, forbidding, restrictive
-
جستوجوی دقیق
-
مناع
واژگان مترادف و متضاد
بازدارنده، منعکننده
-
مناع
فرهنگ فارسی معین
(مَ نّ) [ ع . ] (ص .) 1 - بسیار منع کننده ، بازدارنده . 2 - بخیل ، ممسک .
-
مناع
لغتنامه دهخدا
مناع . [ م َ ن نا ] (ع ص ) بازدارنده . (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). بسیار بازدارنده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بسیار منعکننده . (غیاث ) (آنندراج ) : آنچه از او آمد از من همی نیاید، مرا حیایی مناع است . (چهارمقاله ص 67).خویشتن را دوست دارد ...
-
مناع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mannā' ۱. منعکننده؛ بسیاربازدارنده.۲. بخیل؛ ممسک.
-
مناع
لهجه و گویش تهرانی
بدگو،غیبت کننده(مناعی که منع میکرد، خودش میرید و پهن میکرد)
-
واژههای مشابه
-
مَّنَّاعٍ
فرهنگ واژگان قرآن
بسيار منع كننده - بسيار جلوگير
-
مناع الخیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: منّاعالخَیر] mannā'olxeyr آنکه مانع خیر شود.
-
واژههای همآوا
-
مَّنَّاعٍ
فرهنگ واژگان قرآن
بسيار منع كننده - بسيار جلوگير
-
جستوجو در متن
-
مناعی
لغتنامه دهخدا
مناعی . [ م َن ْ نا ] (حامص ) صفت و چگونگی مناع . مناع بودن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مناع شود. || از این کلمه در تداول عامه ، عیب جویی و یا شماتت و نکوهش اراده شود: مناعی مکن سرت می آید ؛ یعنی عیب مکن چه خود نیز بدان عیب دچار شوی ، و ای...
-
سماع
لغتنامه دهخدا
سماع . [ س َ ] (ع اِ فعل ) اسم فعل یعنی بشنو، مانند: دراک و مناع ؛ ای ادرک و امنع. (از آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
ذونیرب
لغتنامه دهخدا
ذونیرب . [ ن َ رَ ] (ع ص مرکب ) شریر. نمام . رجل ذونیرب ؛ مرد شریر و بد. (منتهی الارب ). و در تاج العروس آمده است : ذونیرب ؛ شریر، ای ذوشر و نمیمة، قال عدی ّ بن خزاعی : و لست بذی نیرب فی الصدیق و مناع خیر و سبابها.قال . ابن بری صواب انشاده :و لست بذی...
-
معتد
لغتنامه دهخدا
معتد. [ م ُ ت َ / م ُ ت َ دِن ْ ] (ع ص ) به معنی از حد درگذرنده و سخت ستمکار در اصل معتدی بوده «یا» در حالت جری و رفعی ساقط شد. (غیاث ) (آنندراج ). از حد درگذشته و سخت ستمکار. (ناظم الاطباء) : و ما یکذب به الاکل معتد اثیم . (قرآن 12/83). مناع للخیر م...