کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مناطحه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مناطحه
/monātehe/
معنی
۱. شاخ زدن به یکدیگر.
۲. [مجاز] پیکار کردن؛ نبرد کردن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مناطحه
فرهنگ فارسی معین
(مُ طَ حَ یا طِ حِ) [ ع . مناطحة ] 1 - (مص م .) شاخ زدن به یکدیگر. 2 - دفع کردن . 3 - (اِمص .) شاخ زنی . 4 - دفع ، مدافعه .
-
مناطحه
لغتنامه دهخدا
مناطحه . [ م ُ طَ/ طِ ح َ / ح ِ ] (از ع ، اِمص ) مناطحة. به یکدیگر شاخ زدن ، مجازاً زد و خورد. مدافعه : این پادشاه که دایم عمر باد، در ایام مناطحه ٔ ایشان پای در دامن وقار کشید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 11).وجود دو فحل در رمه به مناطحت کشد. (...
-
مناطحه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مناطَحَة] [قدیمی] monātehe ۱. شاخ زدن به یکدیگر.۲. [مجاز] پیکار کردن؛ نبرد کردن.
-
واژههای مشابه
-
مناطحة
لغتنامه دهخدا
مناطحة. [ م ُ طَ ح َ ] (ع مص ) با یکدیگر سرو زدن . (المصادر زوزنی ). شاخ زدن گاو و جز آن . نِطاح . (از اقرب الموارد). رجوع به مناطحه شود. || به جنگ انداختن قچقار را. (از ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
مناطحت
لغتنامه دهخدا
مناطحت . [ م ُ طَ / طِ ح َ ] (از ع ، اِمص ) مناطحة. شاخ بر یکدیگر زدن . زدو خورد و جنگ کردن . رجوع به مناطحه و مناطحة شود.
-
نطاح
لغتنامه دهخدا
نطاح . [ن ِ ] (ع مص ) با یکدیگر سرو زدن . (از زوزنی ). مناطحة. (از زوزنی ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). نطح . (از اقرب الموارد) (از المنجد). || جدال . کشمکش . شاخ به شاخ شدن : ز عقل ساز حسام و ز دست ساز سپرکه با زمانه و چرخی تو در...
-
محروسة
لغتنامه دهخدا
محروسة. [ م َ س َ ] (ع ص ) مؤنث محروس . نگه داشته شده . نگهبانی کرده شده . || کنایه از ملک پادشاهی است . (غیاث ) (آنندراج ).- ممالک محروسه ؛ کنایه از ملک خود است چرا که اکثر آدمی چیز خود را حراست میکند. (غیاث ). ممالکی که در تصرف پادشاه مخصوص باشند...