کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مناسب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مناسب
/monāseb/
معنی
۱. همشکل.
۲. نزدیکبههم.
۳. درخور؛ شایسته.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. درخور، زیبنده، شایسته، قابل، نیکو
۲. بموقع، جور، سازگار، مساعد، موافق
۳. فراخور، معقول
۴. مشابه، همانند
۵. ارزان، رخیص ≠ نامناسب
برابر فارسی
درخور، پسندیده
دیکشنری
al _, apposite, appropriate, apropos, apt, aptitude, becoming, befitting, comme il faut, congruous, convenient, decent, due, feasible, felicitous, fit, fitting, germane, happy, just, likely, meet, well, opportune, proper, propriety, reasonable, right, suitable, tailor-made
-
جستوجوی دقیق
-
مناسب
واژگان مترادف و متضاد
۱. درخور، زیبنده، شایسته، قابل، نیکو ۲. بموقع، جور، سازگار، مساعد، موافق ۳. فراخور، معقول ۴. مشابه، همانند ۵. ارزان، رخیص ≠ نامناسب
-
مناسب
فرهنگ واژههای سره
درخور، پسندیده
-
مناسب
فرهنگ فارسی معین
(مُ س ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - هم شکل ، موافق و سازگار. 2 - سزاوار، شایسته .
-
مناسب
لغتنامه دهخدا
مناسب . [ م ُ س ِ ] (ع ص ) مشاکل . مشابه . هم شکل . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || دارای مناسبت و مشابهت و موافقت . (ناظم الاطباء) : چون صفت با جان قرین کرده ست اوپس مناسب دانش همچون چشم و رو. مولوی (مثنوی چ رمضانی ص 181).آن دل قاسی که سنگش ...
-
مناسب
دیکشنری عربی به فارسی
مساعد , مطلوب , بجا , بموقع , بهنگام , درخور , مناسب , درخورد , شايسته , فراخور , مقتضي
-
مناسب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] monāseb ۱. همشکل.۲. نزدیکبههم.۳. درخور؛ شایسته.
-
مناسب
دیکشنری فارسی به عربی
اسکان , تکيف , صحيح , کافي , مادة , متکيف , متنوع , معتدل , ملائم , مناسب , وسيلة , يصبح
-
واژههای مشابه
-
مناسب خوان
لغتنامه دهخدا
مناسب خوان . [ م ُ س ِ خوا / خا ] (نف مرکب ) که به اقتضای موقع و محل ،اشعار مناسب خواند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
مناسب خوانی
لغتنامه دهخدا
مناسب خوانی . [ م ُ س ِ خوا / خا ] (حامص مرکب ) خواندن اشعار مناسب به اقتضای موقع و محل . حالت و چگونگی مناسب خوان . رجوع به مدخل قبل شود.
-
غير مناسب
دیکشنری عربی به فارسی
ناراحت , ناجور , نابهنگام , بيجا , بي موقع , نامناسب , بي مورد , ناباب
-
وسیله مناسب
دیکشنری فارسی به عربی
سلعة
-
فرصت مناسب
دیکشنری فارسی به عربی
مناسبة
-
مناسب بودن
دیکشنری فارسی به عربی
ابد , اخلط , اصبح , بدلة , قادر , لمدة طويلة , ناسب
-
نا مناسب
دیکشنری فارسی به عربی
عاجز