کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منادمت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
منادمت
/monādemat/
معنی
۱. همنشینی کردن.
۲. با یکدیگر به بادهگساری نشستن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
منادمت
فرهنگ فارسی معین
(مُ دِ مَ) [ ع . منادمة ] (مص ل .) همنشینی کردن ، همدم بودن .
-
منادمت
لغتنامه دهخدا
منادمت . [ م ُ دَ / دِ م َ ] (از ع ، اِمص ) هم نشینی . (غیاث ). ندیمی و همنشینی و هم سفرگی . (ناظم الاطباء). ندیمی کردن . همدمی . هم پیالگی . حریفی شراب . منادمة. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : او گفت : در مجلس سلطان در وقتی که به شرف مؤاکلت و منادمت...
-
منادمت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: منادَمة] [قدیمی] monādemat ۱. همنشینی کردن.۲. با یکدیگر به بادهگساری نشستن.
-
واژههای همآوا
-
منادمة
لغتنامه دهخدا
منادمة. [ م ُ دَ م َ ] (ع مص ) با کسی ندیم کردن . (المصادر زوزنی ). با همدیگر به مجلس شراب نشستن و همنشینی کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نشانیدن کسی رادر مجلس شراب و همنشینی کردن با او. نِدام . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به منادمت ...
-
جستوجو در متن
-
مواکلت
لغتنامه دهخدا
مواکلت . [ م ُ ک َ / ک ِ ل َ ] (از ع ، اِمص ) مواکلة. باهم غذا خوردن . هم غذایی : او گفت در مجلس سلطان در وقتی که به شرف مواکلت و منادمت اختصاص یافته بود. (تاریخ بیهق ص 100). و رجوع به مؤاکلة شود.
-
منادمة
لغتنامه دهخدا
منادمة. [ م ُ دَ م َ ] (ع مص ) با کسی ندیم کردن . (المصادر زوزنی ). با همدیگر به مجلس شراب نشستن و همنشینی کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نشانیدن کسی رادر مجلس شراب و همنشینی کردن با او. نِدام . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به منادمت ...
-
نصر
لغتنامه دهخدا
نصر. [ ن َ ] (اِخ ) ابن حمدان بن حمدون التغلبی العدوی ، مکنی به ابوالسرایا، از امرای بنی حمدان است ، به سال 318 هَ . ق . به امارت موصل رسید و با خوارج جنگید القاهر باﷲ عباسی وی را به بغداد خواند و به منادمت خویشتن مخصوص گردانید و سرانجام به خاطر کنیز...
-
ابوالعلاء
لغتنامه دهخدا
ابوالعلاء. [ اَ ب ُ ل ع َ ] (اِخ ) الطبیب . طبیبی بروزگار بویهیان و مصاحب ملوک آل بویه در سفر و حضر آنان . و ظاهراً بزمان سلطان الدوله در شیراز میزیسته است . رجوع به تاریخ الحکماء قفطی چ لیپزیک ص 411 شود. ظاهراً این طبیب پس از بویهیان بخدمت سلاطین غز...
-
مکالمت
لغتنامه دهخدا
مکالمت . [ م ُ ل َ / ل ِ م َ ] (از ع ، اِمص ) مکالمة. با یکدیگر سخن گفتن . گفتگو : از محاوره ٔ اوغاد به مکالمت ملوک آورد. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 235). گستاخ به مکالمت در آمد... (مرزبان نامه ). بطریق استعجال و هجوم بر مکالمت او اقدام ننماید. (مصباح ا...
-
مؤانست
لغتنامه دهخدا
مؤانست . [ م ُ آ ن َ / ن ِ س َ ] (از ع ، اِمص ) مؤانسة. انس و الفت و هم خویی و رفاقت و مصاحبت و همدمی . (ناظم الاطباء). ایناس . انس . محبت . دوستی . همدمی . دمسازی . کسی را مونسی کردن . (زوزنی ). مونس کسی شدن . آرام گرفتن با. آرام یافتن به چیزی . (...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی میکالی (امیر...) مکنی به ابونصر و نام جد او اسماعیل بود. وی از افراد خاندان آل میکال است . مترجم تاریخ یمینی آرد (ص 435 ببعد): [ سلطان محمود ] ریاست نیشابور به ابوعلی الحسن بن محمدبن العباس تفویض فرمود و او مردی بود بز...
-
افراد
لغتنامه دهخدا
افراد. [ اِ ] (ع مص ) تنها کردن چیزی را.(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (کشاف اصطلاحات الفنون ) (مؤید). تنها کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || تنها در کاری درآمدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : در مداومت مدام و منادمت پریچهرگان ...
-
خاله
لغتنامه دهخدا
خاله . [ ل َ ] (اِخ ) شمس الدین محمدبن مؤید حدادی معروف به خاله . یکی از شعرای پارسی گوست و عوفی چنین آورد: شمس الدین محمدبن مؤید حدادی معروف به خاله که هاله ؛ یعنی خرمن ماه گدای ضمیر اوست و عطارد چون سنبله خوشه چین کشت زار لطایف او، در کمال لطف طب...