کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مناجزة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مناجزة
لغتنامه دهخدا
مناجزة. [ م ُ ج َ زَ ] (ع مص ) با کسی جنگ کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). کشش کردن و مقاتله کردن . منه المثل : المحاجزة قبل المناجزة؛ یعنی صلح و بازداشت از جنگ پیش از مقاتله . در حق شخصی گویند که از خوار و عاجز خود گریزد و آنکه صلح طلب...
-
واژههای همآوا
-
مناجزت
فرهنگ فارسی معین
(مُ جِ زَ) [ ع . مناجزة ] (مص ل .) مبارزه کردن ، با هم نزاع کردن .
-
مناجزت
لغتنامه دهخدا
مناجزت . [ م ُ ج َ / ج ِ زَ ] (از ع ، اِمص ) مبارزه . مقاتله . با کسی جنگ کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مناجزة : صفها بیاراستند و مبارزت و مناجزت را ساز کردند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 245). الیسع بدان امتناع دلتنگ شد و بدگمان گشت و روی...
-
مناجزت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مناجَزة] ‹مناجزه› [قدیمی] monājezat با هم جنگیدن؛ مبارزه کردن.
-
جستوجو در متن
-
مناجزت
فرهنگ فارسی معین
(مُ جِ زَ) [ ع . مناجزة ] (مص ل .) مبارزه کردن ، با هم نزاع کردن .
-
مناجز
لغتنامه دهخدا
مناجز. [ م ُ ج ِ ] (ع ص ) پهلوان و بهادر و آنکه از جنگاه بدررود. (ناظم الاطباء). رجوع به مناجزة شود.
-
ادغاص
لغتنامه دهخدا
ادغاص . [ اِ ] (ع مص ) پر کردن بخشم کسی را. (منتهی الارب ): ادغصه ؛ ملأه غیظاً. (تاج العروس ). || کشش نمودن . (منتهی الارب ). مناجزة. (تاج العروس ).
-
مناجزت
لغتنامه دهخدا
مناجزت . [ م ُ ج َ / ج ِ زَ ] (از ع ، اِمص ) مبارزه . مقاتله . با کسی جنگ کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مناجزة : صفها بیاراستند و مبارزت و مناجزت را ساز کردند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 245). الیسع بدان امتناع دلتنگ شد و بدگمان گشت و روی...
-
مقاتله
لغتنامه دهخدا
مقاتله . [ م ُ ت َ / ت ِ ل َ / ل ِ ] (از ع ، اِمص ) مأخوذ از تازی ، جنگ . پیکار. نبرد. جدال . خونریزی . کشتار. (از ناظم الاطباء). مقاتلة. کشت و کشتار. زد و خورد. قتال . محاربه . مواقعه . مناجزه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : سیمجوریان از نشابور بیا...
-
لیلی
لغتنامه دهخدا
لیلی . [ ل َ لا ] (اِخ ) بنت طریف التغلبیة. شاعرة من شواعر العرب فی الدولة العباسیة کان اخوها الولیدبن طریف الشیبانی رأس الخوارج و اشدهم بأساً و صولة و اشجعهم فاشتدت شوکته و طالت ایامه فوجه الیه الرشید یزیدبن مزیدالشیبانی فجعل یخاتله و یماکره . و ک...