کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مناث پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مناث
لغتنامه دهخدا
مناث . [ م ِ ناث ث ] (ع اِ) ج ِ مِنَثَّة. (اقرب الموارد). رجوع به منثة شود.
-
واژههای مشابه
-
منأث
لغتنامه دهخدا
منأث . [ م َ ءَ ] (ع مص ) دور شدن . نَأث . || کوشیدن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || درنگ کردن . (از اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
مناص
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) گریختن . 2 - (اِ.) گریزگاه ، پناهگاه .
-
منئث
لغتنامه دهخدا
منئث . [ م ُ ءِ ] (ع ص ) دورکننده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
مناص
لغتنامه دهخدا
مناص . [ م َ ] (ع مص ) بگریختن . (تاج المصادر بیهقی ). گریختن . (ترجمان القرآن ) (غیاث ) (آنندراج ). گریختن و دور شدن از چیزی و جدا گردیدن و در اساس گوید: گریختن و نجات یافتن . نَوص . مَنیص . (از اقرب الموارد). گریختن : قال اﷲتعالی : و لات حین مناص ؛...
-
مناص
لغتنامه دهخدا
مناص . [ م َ ناص ص ] (ع اِ) ج ِ مِنَصَّه . تختهای عروسان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد). رجوع به منصه شود.
-
مناص
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] manās فرار؛ گریز.
-
مَنَاصٍ
فرهنگ واژگان قرآن
فرار (عبارت "لَاتَ حِينَ مَنَاصٍ " يعني هنگام فرار نيست)
-
جستوجو در متن
-
منثات
لغتنامه دهخدا
منثات . [ م ِ ن َث ْ ثا ] (ع اِ) ج ِ مِنَثَّة. (اقرب الموارد). مَناث ّ. رجوع به منثة شود.
-
منثة
لغتنامه دهخدا
منثة. [ م ِ ن َث ْ ث َ ] (ع اِ) پشم که روغن مالند به وی . (منتهی الارب ). پشمی که بدان روغن مالی کنند. (ناظم الاطباء). پشمی که با آن زخم را روغن مالند. ج ، مَناث ّ و مِنَثّات . (از اقرب الموارد).
-
دور شدن
لغتنامه دهخدا
دورشدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) فاصله دار شدن چیز. (ناظم الاطباء). فاصله گرفتن . نأث . منأث . مماتنة. تنطنط. سنج . زوال . زوح . سلخ . سحن . سحر. شط. شطوط. شطف . شطوف . شحط. شحوط. مشحط. طلب . عزلة. اجلاء. انجلاء. تجلی . مهایطة. هیاط. اتنان . ازولال ....