کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
منعة
لغتنامه دهخدا
منعة. [ م َ ن َ ع َ / م َ ع َ] (ع اِ) عِزّ. (اقرب الموارد). قوتی که شخص دفع می کند بدان کسی که وی را اراده نماید. (ناظم الاطباء): هو فی عز و منعة؛ او در ارجمندی است و با خود حمایت کنندگان و پشتی دهندگان دارد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || ازال...
-
مناط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] manāt ملاک؛ میزان.
-
جستوجو در متن
-
roubles
دیکشنری انگلیسی به فارسی
روبل، منات روسی
-
rubles
دیکشنری انگلیسی به فارسی
روبل، منات روسی
-
rouble
دیکشنری انگلیسی به فارسی
روبل، منات روسی
-
ruble
دیکشنری انگلیسی به فارسی
روبل، منات روسی
-
چرونس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [روسی] červons پول رایج روسیه، معادل ده منات.
-
ابناء سعد
لغتنامه دهخدا
ابناء سعد. [ اَ ءِ س َ ] (اِخ ) اولاد سعدبن زید منات .
-
مناءة
لغتنامه دهخدا
مناءة. [ م َ ءَ ] (اِخ ) نام بتی که مناة نیز گویند. (ناظم الاطباء). رجوع به منات و مناة شود.
-
ابن اطنابه
لغتنامه دهخدا
ابن اطنابه . [ اِ ن ُ اِ ب َ ](اِخ ) نام شاعری از عرب ، و اطنابه نام مادر اوست . ونام این شاعر عمروبن عامربن زید منات بن مالک است .
-
دورکرده
لغتنامه دهخدا
دورکرده . [ ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) دفعکرده و روانه کرده و رانده . (ناظم الاطباء). مقصی . منأت . طرید. مطرود. (منتهی الارب ).
-
عُزَّىٰ
فرهنگ واژگان قرآن
نام يکي ازبتهايي که معبود اعراب قبل از اسلام بوده است (لات و عزي و منات نام سه بت است که معبود عرب جاهليت بودند و آنان را دختران خدا مي دانستند و بت عزي نمادي از ستاره زهره بوده )
-
ذوالرحلة
لغتنامه دهخدا
ذوالرحلة. [ ذُرْ رَ ل َ ] (اِخ ) لقب عامربن مالک بن حسم و لقب عامربن زید منات . ذکرهما ابن الکلبی . (از حاشیه ٔ کتاب خطی المرصّع ابن اثیر).
-
ولی
لغتنامه دهخدا
ولی . [ وَ لی ی / وَ ] (اِخ ) لقب علی بن ابی طالب . عنوانی است علی بن ابی طالب (ع ) را : سر انجمن بُد ز یاران علی که خواندش پیمبر علی ولی . فردوسی .لات و عزی و منات اگر ولی اندهر سه تو را مر مرا علی است ولی .ناصرخسرو(دیوان ص 448).
-
سواع
لغتنامه دهخدا
سواع . [ س ُ ] (اِخ ) نام بت قوم نوح علیه السلام که بصورت زنی بود. (غیاث ) (ترجمان القرآن ). نام بتی ازقبیله ٔ هذیل . (مفاتیح ) (معجم البلدان ) : بت پرست صورتی در خانه ٔ مکر و حیل با منات و با سواع و لات و با عزی منم .سعدی (بدایع).