کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ممنوع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ممنوع
/mamnu'/
معنی
منعشده؛ بازداشتهشده.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
غیرمجاز، غیرقانونی، قدغن، ممنوعه، منعشده، ناروا، نهی ≠ مجاز
برابر فارسی
بازداشته
دیکشنری
barred, forbidden, illicit, impermissible
-
جستوجوی دقیق
-
ممنوع
واژگان مترادف و متضاد
غیرمجاز، غیرقانونی، قدغن، ممنوعه، منعشده، ناروا، نهی ≠ مجاز
-
ممنوع
فرهنگ واژههای سره
بازداشته
-
ممنوع
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) منع شده ، بازداشته شده .
-
ممنوع
لغتنامه دهخدا
ممنوع . [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از منع. منعشده . بازداشته شده . نهی شده . (از ناظم الاطباء).بازداشته شده . (آنندراج ). بازداشته . محظور. ناروا.- ممنوع الصرف یا ممنوع التصرف ؛ غیرمنصرف . کلماتی که تنوین و جر نمی گیرند، مانند احمد و عثمان . رجوع به ت...
-
ممنوع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mamnu' منعشده؛ بازداشتهشده.
-
ممنوع
دیکشنری فارسی به عربی
محرم , محظور
-
واژههای مشابه
-
forbidden band
نوار ممنوع
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] کاف میان دو نوار انرژی مجاز در جامدهای بلورین
-
forbidden transition
گذار ممنوع
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] هر گذار میان دو حالت که قاعدههای گزینش را نقض کند
-
dark archives
آرشیو ممنوع
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم کتابداری و اطلاعرسانی] مجموعهای از منابع آرشیوی که برای استفادۀ آینده ذخیره شدهاند و غیرقابلدسترس هستند
-
taboo frequencies
بسامدهای ممنوع
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] بسامدهای مورد استفادۀ گروهی از نیروهای خودی که، به دلیل اهمیت آن، سایر نیروهای خودی باید از تداخل در آن پرهیز کنند
-
ممنوع المداخله
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: ممنوعالمداخَلَة] (حقوق) mamnu'olmodāxele ویژگی کسی که از مداخله در امری منع شده.
-
ممنوع الورود
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mamnu'olvorud آنکه یا آنچه وارد کردنش به شهری یا کشوری منع شده.
-
ممنوع الورود
دیکشنری فارسی به عربی
مغلق
-
ممنوع کردن
دیکشنری فارسی به عربی
الغ , امنع , حانة