کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مملکت بخش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
شخص اول مملكت
دیکشنری فارسی به عربی
رجل الرعيل الأول
-
ایالت و مملکت
فرهنگ گنجواژه
کشور.
-
جستوجو در متن
-
کوره
فرهنگ فارسی معین
(رِ) (اِ.) بخش ، قسمتی از مملکت . خره و خوره هم گفته می شود.
-
کشورآرا
لغتنامه دهخدا
کشورآرا. [ ک ِش ْ وَ ] (نف مرکب ) آرایش کننده ٔ ملک . (ناظم الاطباء). آراینده و زینت بخش مملکت .
-
ملکت بخش
لغتنامه دهخدا
ملکت بخش . [ م ُ ک َ ب َ ] (نف مرکب ) که مملکت و پادشاهی بخشد. که عظمت و بزرگی و فرمانروایی بخشد. ملک بخش : تراست ملک و تویی ملک دار و ملکت بخش ترا سزاست خدایی به هر زبان الحق .انوری (دیوان چ مدرس رضوی ص 273).
-
اسلام پرور
لغتنامه دهخدا
اسلام پرور. [ اِ پ َ وَ ] (نف مرکب ) حامی اسلام و مسلمانان : سلاطین نژادا خلیفه پناهاتویی مملکت بخش و اسلام پرور.خاقانی .
-
کشورده
لغتنامه دهخدا
کشورده . [ ک ِش ْ وَدِه ْ ] (نف مرکب ) کشوردهنده . مملکت بخش : شاه گیتی خسرو لشکرکش لشکرشکن سایه ٔ یزدان شه کشورده کشورستان . عنصری .روز هیجاها بود کشورگشای روز مجلسها بود کشوردهی .منوچهری .
-
فلک جنبش
لغتنامه دهخدا
فلک جنبش . [ ف َ ل َ جُم ْ ب ِ ] (ص مرکب ) آنکه کارها ورفتارش چون فلک باشد در اهمیت و بزرگی : کیست اندر همه عالم چو تو دیگر ملکی مملکت بخش و فلک جنبش و خورشیدمثال .فرخی .
-
خورشیدمثال
لغتنامه دهخدا
خورشیدمثال . [ خوَرْ / خُرْ م ِ ] (ص مرکب ) بزرگ مرتبه . عالی جاه . عالیمقام : کیست اندر همه عالم چو تو دیگر ملکی مملکت بخش وفلک جنبش و خورشیدمثال .فرخی .
-
بخشا
لغتنامه دهخدا
بخشا. [ ب َ ] (نف ) بخشاینده و بخشش کننده . (فرهنگ رشیدی ). بخشش کننده . (آنندراج ). دهنده و عطاکننده و انعام دهنده ، مانند پادشاه مملکت بخشا. (ناظم الاطباء) : نسبت فضل از دل رخشان او گیرد سپهرنسخت جود از کف بخشای او گیرد سحاب . ادیب صابر.- جرم بخشا ...
-
مسعود سلجوقی
لغتنامه دهخدا
مسعود سلجوقی . [ م َ دِ س َ ] (اِخ ) چهارمین از سلاجقه ٔ آسیای صغیر (510-551 هَ .ق .). او چند سال پیش از مرگ ، مملکت خود را میان پسران بخش کرد و در 588 هَ .ق . درگذشت . رجوع به ترجمه ٔ طبقات سلاطین اسلام لین پول ص 137 شود.
-
ملک خواه
لغتنامه دهخدا
ملک خواه . [ م ُ خوا / خا ] (نف مرکب )ملک خواهنده . خواهنده ٔ ملک . طالب مملکت و پادشاهی . خواهان و دوستدار و نگهبان و نگهدار ملک : جان من بخشیده ٔ شاهی است کاندر امر اوچند شاه تاج بخش است و امیر ملک خواه .عثمان مختاری (دیوان چ همایی ص 501).
-
آسیای صغیر
لغتنامه دهخدا
آسیای صغیر. [ ی ِ ص َ ] (اِخ ) آسیةالصّغری . آناطولی . نام شبه جزیره ای بجنوب دریای سیاه و مشرق مدیترانه و شمال سوریه . و مملکت ترکیه ٔ امروزین تقریباً همین شبه جزیره است و شهرهای مهم آن انگوریه (آنگرا، آنقره ) عاصمه ٔ کنونی ترکیه و ازمیر و ادنه و بر...
-
ملک ستان
لغتنامه دهخدا
ملک ستان . [ م ُ س ِ ] (نف مرکب ) ملک ستاننده . ستاننده ٔ مملکت .کشورستان . مملکت گیر. ضبطکننده ٔ کشورها : جان بدهم و دل ندهم کاندر دل من هست مدح ملکی مال دهی ملک ستانی . فرخی .و ان یکاد همی خواند جبرئیل امین همی دمیدبر آن پادشاه ملک ستان . عثمان مخت...
-
ملک دار
لغتنامه دهخدا
ملک دار. [ م ُ ] (نف مرکب ) زمین دار و دارای ملک . (ناظم الاطباء). || صاحب مملکت . آنکه کشور در تصرف و فرمان اوست . پادشاه . فرمانروا : شهرگیر و درگشای و دین پرست و کین ستان ملک دار و ملک بخش و کامجوی و کامیاب . امیرمعزی .سلطان شرق شاه قدرخان ملک دار...