کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مملو شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مملو شدن
مترادف و متضاد
پرشدن، لبریز شدن، لبالب شدن، سرشار شدن، آکنده شدن، ممتلی شدن
دیکشنری
fill, heap
-
جستوجوی دقیق
-
مملو شدن
واژگان مترادف و متضاد
پرشدن، لبریز شدن، لبالب شدن، سرشار شدن، آکنده شدن، ممتلی شدن
-
واژههای مشابه
-
مملو کردن
واژگان مترادف و متضاد
پر کردن، لبریز کردن، لبالب کردن، سرشار کردن، آکندن، ممتلی کردن
-
مملو کردن
فرهنگ واژههای سره
آکندن
-
جستوجو در متن
-
مشحون شدن
واژگان مترادف و متضاد
پرشدن، سرشار شدن، مملو شدن، مالامال شدن، لبریز شدن، انباشته شدن
-
ممتلی شدن
واژگان مترادف و متضاد
پر شدن، لبالب شدن، لبریز گشتن، آکنده شدن، مملو شدن
-
ارتکاح
لغتنامه دهخدا
ارتکاح . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) تکیه کردن . اعتماد کردن . (منتهی الارب ). || آکنده شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). مملو شدن .
-
دغص
لغتنامه دهخدا
دغص . [ دَ غ َ ] (ع مص ) بسیار خوردن گیاه «صلیان » را پس گلوگرفته شدن از پیچیده شدن آن گیاه در اطراف حلقوم . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || پرخشم شدن . (از منتهی الارب ). پر و مملو شدن از خشم واز خوردن . (از اقرب الموارد). || امتلاء آوردن شت...
-
آمادن
لغتنامه دهخدا
آمادن . [ دَ ] (مص ) ساختن . بساختن . بسیجیدن . بسغدن . سغدن . آسغدن . برساختن . مهیا کردن . مهیا شدن . تهیه . آماده کردن . آماده شدن . آراستن . معدات فراهم کردن . مستعد کردن . ساز کردن . راست کردن . تیارکردن . || پر و مملو گردانیدن . (برهان ).
-
پریدن
لغتنامه دهخدا
پریدن . [ پ ُ دَ ] (مص ) پرشدن . امتلاء. مملو شدن . انباشته شدن : تو خود را گمان برده ای پرخردانائی که پر شد دگر کی پرد. سعدی (بوستان ).دعدعه ؛ جنبانیدن پیمانه تا بیشتر پرد. (صراج اللغة).
-
دلادل
لغتنامه دهخدا
دلادل . [ دَل ْ لا دَ ](ص مرکب ، ق مرکب ) (از: دل + الف + دل ) ( در تداول عامیانه ) پر تا لبه چنانکه از سر بخواهد شدن . تا به لب انباشته چنانکه حوضی یا استخری از آب . مملو تا لب از آبی یا مایعی دیگر. پر چنانکه حوضی از آب یا دله ای از روغن و غیره . پر...
-
پرشدن
لغتنامه دهخدا
پرشدن . [ پ ُ ش ُدَ ] (مص مرکب ) مملو گشتن . امتلاء. ملاء : سرچشمه شاید گرفتن به بیل چو پر شد نشاید گذشتن به پیل . سعدی . || بسیار شدن : پشه چو پر شد بزند پیل رابا همه تندی و صلابت که اوست .سعدی .- پر شدن آوند ؛ تمذّج .- پر شدن شکم ؛ اندراع . اکتظاظ...
-
حشو
لغتنامه دهخدا
حشو. [ ح َش ْوْ ] (ع مص ) زدن بر حشا. زخم بر شکم زدن . (زوزنی ). || آکندن . آکندن بالش و جز آن به آکنه . پر کردن . انباشتن . مملو کردن . || خرمای بد بار آوردن . (تاج المصادر بیهقی ). || آرمیدن پا. (زوزنی ) || از جای برآمدن دل . || جمع شدن . گرد آمدن ...
-
شیرناک
لغتنامه دهخدا
شیرناک . (ص مرکب ) پر از شیر و شیردار. (ناظم الاطباء). مملو از لبن . پرشیر: گاوی شیرناک . اشتری شیرناک . ستور شیرناک . (یادداشت مؤلف ). خبر، نعوس ؛ ماده شتر شیرناک . (منتهی الارب ). لبن ؛ شیرناک شدن میش . (یادداشت مؤلف ). لهوم ؛ ناقه ٔ شیرناک . (صح...