کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مملوء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مملوء
لغتنامه دهخدا
مملوء. [ م َ ] (ع ص ) پر کرده شده . || بیمار و رنجور از پری معده . || گرفتار زکام . (ناظم الاطباء). زکام زده . (منتهی الارب ) . زکام کرده . (مهذب الاسماء).
-
جستوجو در متن
-
مملو
فرهنگ فارسی معین
(مَ لُ وّ) [ ع . مملوء ] (اِمف .) لبالب ، انباشته شده .
-
ابوالفضل
لغتنامه دهخدا
ابوالفضل . [ اَ بُل ْ ف َ ] (اِخ ) عباس بن احنف بن اسودبن طلحه ٔ حنفی یمامی . شاعری نیکوشعر و نازک طبع از شعراء دولت عباسیه . او را مدیح و هجا و دیگر انواع شعر نیست و شعر او تنها غزل است . وفات وی به بغداد به سال 192 هَ . ق . بود. و او راست :لابد للع...