کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ممقانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ممقانی
لغتنامه دهخدا
ممقانی . [ م َ م َ ] (اِخ ) حاج شیخ عبداﷲبن محمدحسن بن ملا عبداﷲ مامقانی الاصل و الشهره . از اکابر و فحول علمای امامیه . در ربیعالاول 1290 هَ . ق . در نجف متولد شد و به تحصیلات مقدماتی پرداخت و سپس به فراگرفتن علوم عالی فقهی روی آورد و به سبب روشن بی...
-
ممقانی
لغتنامه دهخدا
ممقانی . [ م َ م َ ] (اِخ ) مامقانی . شیخ محمدحسن بن ملا عبداﷲبن محمدباقر مامقانی الاصل و المولد، نجفی المسکن و المدفن . از متبحرین علمای امامیه ٔ اوایل قرن چهاردهم هجری است . عالمی ربانی و فقیهی کامل صمدانی و ادیبی لغوی اصولی و عابد و زاهدو متقی و م...
-
ممقانی
لغتنامه دهخدا
ممقانی . [ م َ م َ ] (ص نسبی ) منسوب به ممقان .- مثل سرباز ممقانی ؛ سخت مبرم و مصر و متعب در مطالعه ٔ دین از مدیون . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
واژههای مشابه
-
حسن ممقانی
لغتنامه دهخدا
حسن ممقانی . [ ح َ س َ ن ِ م َ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن باقر. در وطن خود ممقان متولد شد و در نجف ساکن و همانجا در 17 محرم 1323 هَ . ق . دفن شده است . وی از مراجع شیعه بود و تألیفات بسیار داشت ، مانند «بشری الوصول » و «ذرایع الاحکام » و جز آن . احوال...
-
جستوجو در متن
-
حسن مامقانی
لغتنامه دهخدا
حسن مامقانی . [ ح َ س َ ن ِ م َ ] (اِخ ) رجوع به حسن ممقانی شود.
-
محمد
لغتنامه دهخدا
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ممقانی ، معروف به حجةالاسلام . از بزرگان علمای شیخیه و از شاگردان شیخ احمد احسائی و سید کاظم رشتی و رئیس فرقه ٔ شیخیه ٔ آذربایجان بود. بعد از سید رشتی ادعای خلافت وی کرد و به سال 1268 هَ . ق . درگذشت . (از رجال بامداد ...
-
جابر
لغتنامه دهخدا
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن عباس نجفی . در کتاب امل الامل چنین آمده است که وی از فضلا و صالحان بوده است و از طریق مولای ما محمد باقربن محمدتقی مجلسی از پدرش روایت میکند. (تنقیح المقال ممقانی ص 199). و صاحب روضات الجنات او را چنین تعریف میکند: از فضلای م...
-
حسین حارثی
لغتنامه دهخدا
حسین حارثی . [ ح ُ س َ ن ِ رِ ] (اِخ ) ابن عبدالصمدبن محمدبن علی بن حسین بن محمدبن صالح عاملی جباعی همدانی ملقب به عزالدین . وی پدر شیخ بهائی است و در علوم زمان دست داشت . وی در اول محرم 918 هَ . ق . 1512/ م . در جبع متولد شد و به اصفهان مهاجرت کرد و...
-
اسماعیل
لغتنامه دهخدا
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابی زیاد سَکونی شعیری . شیخ طوسی اورا در عداد اصحاب صادق (ع ) شمرده گوید: همان اسماعیل بن مسلم کوفی است . و در فهرست گوید: نام ابوزیاد مسلم بود. او راست کتابی بزرگ (ظ: در حدیث ) و کتاب النوادر. ابن ابی جید از محمدبن حسن از...
-
حجةالاسلام تبریزی
لغتنامه دهخدا
حجةالاسلام تبریزی . [ ح ُج ْ ج َ تُل ْ اِ م ِ ت َ ] (اِخ ) میرزا اسماعیل پسر سوم حجةالاسلام آخوند ملامحمد ممقانی بن الحسین التبریزی الممقانی است . پس از برادرش حجةالاسلام میرزا محمدتقی در تبریز از مراجع بزرگ شیخیه بود. فقیه و محدث و ادیب و شاعر و بسی...
-
قوی
لغتنامه دهخدا
قوی . [ ق َ وی ی ] (ع ص ) زورمند. توانا. (منتهی الارب ). ذوالقوة. ج ، اقویاء. (اقرب الموارد). || محکم . استوار. (فرهنگ فارسی معین ). توانا و زورآور و با لفظ دیگر مرکب شده و صفت مرکب میسازد، مثل قوی بازو، قوی بال ، قوی حال ، قوی پنجه ، قوی دست ، قوی ج...
-
حجةالاسلام تبریزی
لغتنامه دهخدا
حجةالاسلام تبریزی . [ ح ُج ْج َ تُل ْ اِ م ِ ت َ ] (اِخ ) حسین بن محمدبن الحسین التبریزی الممقانی . پسر بزرگ حجةالاسلام ملامحمد ممقانی تبریزی و از علمای مشهور شیخیه است . در تبریز از پدر خود حجةالاسلام و در عراق عرب نزد سیدکاظم رشتی تلمذ کرده . پس از...
-
کرد
لغتنامه دهخدا
کرد. [ ک ُ ] (اِخ ) نام طایفه ای است مشهور از صحرانشینان و ایشان در زمان ضحاک پیدا شدند. (برهان ). گروهی است . ج ، اَکراد. جد آنها کردبن عمرو مزیقیأبن عامربن ماءالسماء نسبهم الشعراء اًلی الیمن ثم الی الازد. قال : لعمرک ما کردبن عمروبن عامربعجم ولکن ...