کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ممسی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ممسی
لغتنامه دهخدا
ممسی . [ م َ م َ ] (اِ) (در تداول عامه ) آلت زن . بیشتر در مقام اشاره به دختران خردسال به کار رود، هرگاه مقصود ناز دادن و به تحسین یاد کردن از آن باشد. (از فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ).
-
ممسی
لغتنامه دهخدا
ممسی . [ م ُ ] (ع ص ) آنکه در شب می آید و آنکه در شبانگاه کاری می کند. (ناظم الاطباء).
-
ممسی
لغتنامه دهخدا
ممسی . [ م ُ سا ] (ع اِ) جای شبانگاه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) || صومعه ٔ راهب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
-
ممسی
لغتنامه دهخدا
ممسی . [م ُ سا ] (ع مص ) شبانگاه کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). الحمدﷲ ممسانا و مصبحنا بالخیر صبحنا ربی و مسانا. (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
ظریب
لغتنامه دهخدا
ظریب . [ ظَ ] (اِخ ) نام موضعی که قبیله ٔ طی ّ پیش از فرودآمدن به جبلین درآنجا سکونت داشته اند. معبدبن قرط گوید : الایا عین جودی بالصبیب و بکّی ان بکیت بنی عجیب و کانوا اِخوة لبنی عداءففرق بینهم یوم عصیب فقد ترکوا منازلهم و بادواکمنزل ظبی مبنی ّ ظریب...
-
طوالة
لغتنامه دهخدا
طوالة. [ طُ ل َ ] (اِخ ) موضعی است . || چاهی است . (منتهی الارب ). موضعی است ببرقان و درآن چاهی است . قال ثعلب فی قول الحطیئة : و فی کل ممسی لیلة و معرس خیال یوافی الرکب من ام معبدفحیاک ودّ ما هداک لفتیةو خوص باعلی ذی طوالة هجّد.نصر گوید: طواله چاهی ...
-
مصبح
لغتنامه دهخدا
مصبح . [ م ُ ب َ ] (ع مص ) صبح کردن و بامداد کردن ، چنانکه گویند: امسینا ممسی ؛ یعنی شام کردیم . (ناظم الاطباء). بامداد شدن . (تاج المصادر بیهقی ). || (اِ) بامداد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || جای بامدادی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج...
-
ابیض
لغتنامه دهخدا
ابیض . [ اَ ی َ ] (اِخ ) یاابیض المدائن یا قصر ابیض . نامی است که عرب بقصر ساسانیان در مدائن داده اند. یاقوت گوید: او یکی از عجائب دنیا و تا زمان مکتفی برپای بود و این همان قصر است که بحتری شاعر عرب آنرا بدین گونه وصف کرده است :و لقد رابنی بنوبن عمی ...
-
طاق کسری
لغتنامه دهخدا
طاق کسری . [ ق ِ ک ِ س را ] (اِخ ) مشهورترین بنائی که پادشاهان ساسانی ساخته اند. قصری است که ایرانیان طاق کسری یا ایوان کسری مینامند و هنوز ویرانه ٔ آن در محله ٔ اسپانبر موجب حیرت سیاحان است . ساختمان این بنا را در داستانها بخسرو اول نسبت داده اند به...