کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ممحلة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ممحلة
لغتنامه دهخدا
ممحلة. [ م َ ح َ ل َ ] (ع اِ) پوست بره ٔ شیرخواره که در آن شیر نهند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ظرفی از پوست از بهر شیر. (از اقرب الموارد).
-
ممحلة
لغتنامه دهخدا
ممحلة. [ م ُ ح ِ ل َ ] (ع ص ) ارض ممحلة؛ زمین خشک سال رسیده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). زمین خشک و بی آب وعلف . (از شرح قاموس ). ارض مُمْحِل . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
پوست
لغتنامه دهخدا
پوست . (اِ) غشائی که بر روی تن آدمی و دیگر حیوان گسترده است و آن دو باشد بر هم افتاده که رویین را بشره و زیرین را دِرم گویند. جلد. جلد ناپیراسته حیوان چون گوسفند و مانند آن . مقابل گوشت . مسک . چرم . جلدة.عرض . ملمس . (منتهی الارب ). صلة. (دهار) : چا...