کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ممجد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ممجد
لغتنامه دهخدا
ممجد. [ م ُ م َج ْ ج َ ] (ع ص ) به بزرگی نسبت داده شده و ستوده شده . (ناظم الاطباء). بزرگ کرده شده . (آنندراج ) : یکی پند پیرانه بشنو ز سعدی که بختت جوان باد و جاهت ممجد.سعدی .
-
ممجد
لغتنامه دهخدا
ممجد. [ م ُم َج ْ ج ِ ] (ع ص ) ستاینده . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
جستوجو در متن
-
پیرانه
لغتنامه دهخدا
پیرانه . [ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) منسوب به پیر. چون پیر : کعبه دیرینه عروسی است عجب نی که بر اوزلف پیرانه و خال رخ برنا بینند. خاقانی .پیرانه گریست بر جوانیش خون ریخت بر آب زندگانیش . نظامی .جهان بر جوانان جنگ آزمای رها کن فروکش تو پیرانه پای...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن سعد ابوالحسین کاتب . یاقوت در معجم الادباء (چ مارگلیوث ج 1 ص 129 ببعد) آرد: حمزه در زمره ٔ اهل اصفهان ذکر او آورده و گوید که ابوالحسین احمدبن سعد در ایام القاهرباﷲ بعمل خراج منصوب گردید و در غره ٔ جمادی الاولی سال 321 هَ ....