کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ممال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ممال
/momāl/
معنی
ویژگی کلمهای که در آن بهجای «الف»، «یا» آورده باشند، مثل رکیب (ممال رکاب).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ممال
لغتنامه دهخدا
ممال . [ م َ ] (ع مص ) مَیل . مَمیل . تَمیال . مَیَلان . مَیلولة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). برگردیدن و خمیدن . رجوع به میل شود.
-
ممال
لغتنامه دهخدا
ممال . [ م ُ ] (ع ص ) اماله کرده شده ، یعنی الف را یاء و فتحه را کسره خوانده . (ناظم الاطباء). کلمه ای که در آن صورت «آ» به «ای » تبدیل شده باشد، چون : حجیب ، کتیب و رکیب که ممال حجاب ، کتاب و رکاب است . و رجوع به اماله شود.
-
ممال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] momāl ویژگی کلمهای که در آن بهجای «الف»، «یا» آورده باشند، مثل رکیب (ممال رکاب).
-
جستوجو در متن
-
سهی
فرهنگ نامها
(تلفظ: sohi) (عربی) ممالِ سُها (= سُها) ، ← سُها .
-
اولی
لغتنامه دهخدا
اولی . [ اَ ] (اِ) ممال اَولی ̍. (یادداشت مؤلف ).
-
ممالة
لغتنامه دهخدا
ممالة. [ م ُ ل َ ] (ع ص ) تأنیث ممال . اماله شده ، چنانکه مدید و اعتمید مماله ٔ مداد و اعتماد است . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به ممال و اماله شود.
-
جری
فرهنگ فارسی معین
(جِ) (اِ.) ممال کلمة اجراء به معنی مستمری ، راتبه .
-
شکیل
لغتنامه دهخدا
شکیل . [ ش ِ ] (از ع ، اِ) ممال و مخفف اشکال .مولوی در بیتی شکال را بمعنی اشکال به تخفیف آورده و ظاهراً در بیت زیر شکال را ممال کرده : آن تعمق در دلیل و در شکیل از بصیرت می کند او را گسیل .مولوی .
-
هیولی
لغتنامه دهخدا
هیولی . [ هََ ] (معرب ، اِ) ممال هیولی ̍ (هیولا) : همیشه تا ز ره عقل بر عقول و نفوس تقدمی نبود صورت و هیولی را.ظهیر فاریابی .
-
یاما
لغتنامه دهخدا
یاما. (ع اِ) کلمه ای است که عامه آن را در صعید بصورت ممال بر شیئی کثیر استعمال میکنند. (از تاج العروس ).
-
فریش
فرهنگ فارسی معین
(فِ) [ ع . فراش ] (اِ.) ممال فِراش . 1 - گستردنی ، فرش . 2 - رختخواب ، بستر.
-
میولة
لغتنامه دهخدا
میولة. [ م ُ ل َ ] (ع مص ) برگردیدن . || خمیدن . (آنندراج ). رجوع به میل و ممال و ممیل و تمیال و میلان و میلولة شود.
-
مثیل
لغتنامه دهخدا
مثیل . [ م ِ ] (ع اِ) اماله ٔ مثال . (غیاث ) (آنندراج ). ممال مثال همچون سلیح ، رکیب و ...
-
جریب
لغتنامه دهخدا
جریب . [ ج َ / ج ِ ] (ع اِ) ممال جراب در شعر چون کتیب و حسیب و جز اینها.