کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ممارة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ممارة
لغتنامه دهخدا
ممارة. [ م ُ مارْ رَ ] (ع مص ) کشیده شدن . انجرار. (از اقرب الموارد). کشیدن . (ناظم الاطباء). || کاویدن . (منتهی الارب ). || درپیچیدن بر کسی تا افکندن او را. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ). با کسی کاویدن تا بیفکنی او را. (تاج المصادر ...
-
واژههای مشابه
-
ممأرة
لغتنامه دهخدا
ممأرة. [ م ُ ءَ رَ ] (ع مص ) دشمنی کردن و تباهی انداختن و فتنه انگیختن میان مردم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). فساد کردن و دشمنی انداختن میان مردم . (از اقرب الموارد). مئار. (منتهی الارب ) || فخر کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از...
-
جستوجو در متن
-
مرار
لغتنامه دهخدا
مرار. [ م ِ ] (ع اِ) ج ِ مِرَّة. (دستورالاخوان ) (اقرب الموارد). || ج ِ مِرَّة. (اقرب الموارد). به معنی بارها و دفعات و کرات و مرات . رجوع به مِراراً شود. || (مص ) کشیده شدن . (از منتهی الارب ). ممارة. (اقرب الموارد). رجوع به ممارة شود.
-
مئار
لغتنامه دهخدا
مئار. [ م ِ ] (ع مص ) ممأرة. دشمنی کردن و تباهی انداختن و فتنه انگیختن میان مردم . || فخر کردن . || برابری نمودن با کسی در کاری . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
دشمنی کردن
لغتنامه دهخدا
دشمنی کردن . [ دُ م َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) عداوت وخصومت کردن . مکروه داشتن . نفرت نمودن . (ناظم الاطباء). اختصام . امتئار. تبغض . تشارس . تنازع . جهار. خصام .شنان . کشح . کفاح . مجاساة. مجاهرة. محال . معاداة. مضاداة. مکاشحة. مماحلة. (از منتهی الارب ) ...
-
درپیچیدن
لغتنامه دهخدا
درپیچیدن . [ دَ دَ ] (مص مرکب ) پیچیدن . تا کردن . ته کردن . لوله کردن . در لفاف کردن . لفافه کردن . (ناظم الاطباء). لف . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). درنوشتن . درنوردیدن . طی کردن . نوردیدن . ادماج . التواء. انعساف . کثافة. لف : نَول ؛ اقطیرار درپیچ...
-
گذشتن
لغتنامه دهخدا
گذشتن . [ گ ُ ذَ ت َ ] (مص ) ذهاب . (لغت نامه ٔ مقامات حریری ). عبره کردن . مرور. رفتن . مضی . مر. ممر. خطور کردن . گذر کردن . گذشتن تیر از آنچه بدان آید. نفاذ. نفوذ. مضاء. مجاوزه . (ترجمان القرآن ): اجتیاز؛ گذشتن از جایی و رفتن و بریدن مسافت را.(منت...
-
رفتن
لغتنامه دهخدا
رفتن . [ رَ ت َ ] (مص ) حرکت کردن . خود را حرکت دادن . (ناظم الاطباء). روان شدن از محلی به محل دیگر. (ازناظم الاطباء). خود را منتقل کردن از جایی به جایی . نقل کردن از نقطه ای به نقطه ٔ دیگر. راه رفتن . مشی . (یادداشت مؤلف ). مشی . (دهار) (ترجمان الق...