کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مل ملو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مل ملو
واژهنامه آزاد
مِل مِلو /melmelu/ پرمو، شخص یا جانواری که بدنش از مو پوشیده باشد.
-
واژههای مشابه
-
مُلّ
لهجه و گویش بختیاری
moll کوهان گاونر، برجستگى گوشتى شانه گاو نر که یوغ را بر آن نهند.
-
گل مل
لغتنامه دهخدا
گل مل . [ گ ُ م ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بالا شهرستان اردستان واقع در 35هزارگزی جنوب باختری اردستان و 19هزارگزی شمال راه شوسه ٔ اردستان به اصفهان . هوای آن معتدل و دارای 159 تن سکنه است . آب آن از قنات و محصول آن غلات ، خشکبار و کتیراست . شغل اها...
-
مل ء
لغتنامه دهخدا
مل ء. [ م ِل ْءْ ] (ع اِ) پُری .ج ، املاء. (از منتهی الارب ). پری و آنچه پر کند آوند را. (ناظم الاطباء). آنچه در آوند گنجد وقتی که پر باشد. ملاَّن مثنی و اَملاء جمع آن است . || مل ٔالجفن ؛ مثلی است در بیغمی زیرا هر که غمی داشته باشداو را از اندیشه و ...
-
مل تنک
لغتنامه دهخدا
مل تنک . [م ُ ت ُ ن ُ ] (ص مرکب ) به معنی تنک شراب باشد یعنی شخصی که حوصله در شراب خوردن نداشته باشد و او را مَل تَنگ هم می گویند. (برهان ). کسی که حوصله ٔ شراب خوردن نداشته باشد و نخورد و بعضی مُل تَنگ نوشته و صاحب برهان مَل تَنگ نیز آورده . (از بها...
-
مل تنگ
لغتنامه دهخدا
مل تنگ . [ م ُ / م َ ت َ ] (ص مرکب ) رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
مل سوخته
لغتنامه دهخدا
مل سوخته . [ م ُ ت ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان بردخون است که در بخش خورموج شهرستان بوشهر واقع است و 221 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
مل میان
لغتنامه دهخدا
مل میان . [ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان برده سره است که در بخش اشترینان شهرستان بروجرد واقع است و 600 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
مل و مردنی
لغتنامه دهخدا
مل و مردنی . [ م ِ ل ُ م ُ دَ ] (ص مرکب ) آدم ضعیف و رنجور. (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ).
-
شَل و مَل
فرهنگ گنجواژه
سست.
-
گُل و مُل
فرهنگ گنجواژه
بزم.
-
جُل و مُل
لهجه و گویش تهرانی
جُل،پارچه بی ارزش،روانداز ستور
-
جستوجو در متن
-
اسماعیل
لغتنامه دهخدا
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن یوسف بن اسماعیل بن فرج بن نصر معروف به ابن نصر (740-761 هَ . ق .). از ملو» بنی نصربن الاحمر، در اندلس . مولد وی غرناطه . او چون بجوانی رسید سلطنت در دست برادر او محمد (الغنی باﷲ) بود، پس گروهی گرد او جمع شدند و او عصیان کر...