کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ملیکة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ملیکة
لغتنامه دهخدا
ملیکة. [ م ُ ل َ ک َ ] (ع اِ) نامه . (منتهی الارب )(آنندراج ). صحیفه . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).
-
واژههای مشابه
-
ملیکه
فرهنگ نامها
(تلفظ: malike) (عربی) (در قدیم) (زن) صاحب ، (زن) مالک .
-
جستوجو در متن
-
حجبی
لغتنامه دهخدا
حجبی .[ ح َ ] (اِخ ) عیاض بن عبدالرحمان . از ابن ابی ملیکة روایت دارد. و عبداﷲبن جعفر مدنی از وی . (سمعانی ).
-
ابومحمد
لغتنامه دهخدا
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) عبداﷲبن عبیداﷲبن ابی ملیکه مکی . محدث است .
-
حبیب
لغتنامه دهخدا
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن ابی ملیکه ٔ حدانی ، مکنی به ابی ثور. محدث است .
-
عرفی
لغتنامه دهخدا
عرفی . [ ع َ رَ ] (اِخ ) زَنفَل بن شداد عرفی . از روات حجاز و ساکن عرفه بود. وی از ابن ابی مُلَیکة روایت کرده است و ابوالحجاج و نصربن طاهر از او روایت کرده اند. (از معجم البلدان ). و رجوع به اللباب فی تهذیب الانساب شود.
-
جدعانی
لغتنامه دهخدا
جدعانی . [ ج ُ ] (اِخ ) محمدبن عبدالرحمان بن ابوبکربن عبداﷲبن ابی ملیکه ملقب بجدعانی و مکنی به ابوعرارة. از روات است . وی از موسی بن عقبه ... روایت کند و پسرش از او روایت دارد. (از لباب الانساب ).
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن جدعان ، علی بن زیدبن أبی ملیکةزهیربن عبداﷲبن جدعان ، مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن جدعان . رجوع به علی بن زیدبن ابی ملیکة... شود.
-
منظور
لغتنامه دهخدا
منظور. [م َ ] (اِخ ) ابن زبان بن سیارالفزازی ، شاعر مخضرم و از صحابه بود و در حدود 25 هَ . ق . درگذشت و او سید قوم خود بود و با زن پدرش ملیکة بنت خارجةالمزنیة ازدواج کرده بود که به دستور عمر از او جدا شد و در فراق او اشعار رقیقی سرود. (از اعلام زرکلی...
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن زیدبن ابی ملیکة زهیربن عبداﷲبن جدعان ، مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن جدعان . وی فقیه و نابینا بود و روایت حدیث می کرد ولی از محدثان موثوق نبود. اصل او از بصره است و در سال 129 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی از خلاصة تذ...
-
خدیجه
لغتنامه دهخدا
خدیجه . [ خ َ ج َ ] (اِخ ) بنت زین العابدین . پدر وی امام زین العابدین امام چهارم شیعیان است که بسال 74 هَ .ق . بمدینه درگذشت و بنابر قول شیعیان ، مرگش بفرمان ولید وبسم و زهر او بود. بوقت مرگ بنابر روایتی هشت پسر و پنج دختر داشت ، به اسامی زیر: خدیجه...
-
بالویه
لغتنامه دهخدا
بالویه . [ ی َ ] (اِخ ) ابن محمدبن بالویه بیهقی . ابوالعباس بالویه . از رواة بود. در تاریخ بیهق آمده است : در این ناحیت (بیهق ) وقفی است منسوب به بالویه ، مولد او از مزینان بوده است و او را از محمدبن اسحاق بن خزیمة روایت باشد. او از ابوالعباس محمدبن ...
-
ابوعمار
لغتنامه دهخدا
ابوعمار. [ اَع َم ْ ما ] (اِخ ) ابراهیم بن یزیدبن الأسودبن عمربن ربیعةبن ذهل بن ربیعة الحارثةبن ذهل بن سعدبن مالک بن خالد نخعی . یکی از فقهای تابعین . مادر او ملیکه دختر یزیدبن قیس است . او خدمت ام ّالمؤمنین عائشه رضی اﷲ عنها را دریافته لکن از او ر...