کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ملک صورت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ملک ارشی
لغتنامه دهخدا
ملک ارشی . [ م ِ ک ِ اَ رَ ] (اِخ ) کنایه از ملک ایران زمین است . (برهان ) (آنندراج ). ظاهراً اصح «ملک آرشی » است منسوب به آرش کمانگیر. (حاشیه ٔ برهان چ معین ).
-
ملک ازرق
لغتنامه دهخدا
ملک ازرق . [ م ُ ک ِ اَ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مصحف مقل ازرق .(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مقل شود.
-
ملک تعالی
لغتنامه دهخدا
ملک تعالی . [ م َ ل ِ ت َ لا ] (اِخ ) خدای تعالی . ملک العرش . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : آنگاه ملک تعالی نوح را علامتی بکرد عذاب را که چه وقت بود. (قصص الانبیاء). همه ٔ کوهها سر برآوردند «جودی » سر فروکشیده گفت من که باشم که مرا آن محل بود که ملک...
-
ملک جهان
لغتنامه دهخدا
ملک جهان . [ م ُ ج َ ] (اِخ ) دهی از دهستان شاندرمن است که در بخش ماسال شاندرمن شهرستان طوالش واقع است و 217 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
ملک راندن
لغتنامه دهخدا
ملک راندن . [ م ُ دَ ] (مص مرکب ) فرمانروایی کردن . سلطنت کردن . حکومت کردن : به عدل و کرم سالها ملک راندبرفت و نکونامی از وی بماند. سعدی .بس چون تو ملک زمانه بر تخت نشاندهریک به مراد خویشتن ملکی راند. سعدی (کلیات چ مصفا ص 845).و رجوع به ماده ٔ قبل و...
-
ملک سلیمان
لغتنامه دهخدا
ملک سلیمان . [ م ُ ک ِ س ُ ل َ ] (اِخ ) مملکت سلیمان .کشور سلیمان . خطه ٔ فرمانروایی سلیمان . قلمرو حکومت سلیمان : ملک سلیمان اگر خراسان بودچون که کنون ملک دیو ملعون شد. ناصرخسرو.منم آن موم که دل سوختم از فرقت شهدوصلت ملک سلیمان به خراسان یابم . خاقا...
-
ملک سلیمان
لغتنامه دهخدا
ملک سلیمان . [ م ُ ک ِ س ُ ل َ ] (اِخ ) مملکت فارس . (دیوان حافظ چ قزوینی ص 397). در تداول شعرا مخصوصاً شعرای فارس ، مملکت فارس باشد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : تمام آنگه شود که پسندیده آیددر بارگاه شاه جهان پناه ... سلطان البر و البحر وارث ملک سل...
-
ملک شرق
لغتنامه دهخدا
ملک شرق . [ م َ ل ِ ک ِش َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پادشاه مشرق . که بر مشرق حکومت و سلطنت دارد. در شواهد زیر ظاهراً کنایه از سلطان محمود و سلطان مسعود غزنوی است : تا ثنای ملک شرق بودبه ثنای دگران رنج مبر. فرخی .بر بساط ملک شرق ازاو فاضل ترکس بننشس...
-
ملک علام
لغتنامه دهخدا
ملک علام . [ م َ ل ِ ک ِ ع َل ْ لا ] (اِخ ) کنایه از خدای دانا. خدای علیم . خدای تعالی : عزرائیل سلام ملک علام به سید عالم رساند و رسالت حق بگذراند. (قصص الانبیاء ص 244).
-
ملک عنبر
لغتنامه دهخدا
ملک عنبر. [ م َ ل ِ عَم ْ ب َ ] (اِخ ) پادشاه عنبریان که قومی بود از عرب که در بعضی بلاد دکن تسلط داشتند. (غیاث ) (آنندراج ).
-
ملک قمی
لغتنامه دهخدا
ملک قمی . [ م َل ِ ک ِ ق ُ ] (اِخ ) ملک الشعرای پایتخت سلطان ابراهیم عادل شاه تخت نشین بیجاپور. او دختر خود را به ظهوری داده بود. (غیاث ) (آنندراج ). به سال 987 هَ . ق . به هندوستان سفر کرد و به سلک منتسبان ابراهیم عادل شاه ثانی پیوست و به سال 1025 ه...
-
ملک محمودی
لغتنامه دهخدا
ملک محمودی . [ م َ ل ِ م َ ] (اِخ ) شاخه ای از تیره ٔ بسحاق هیهاوند از طایفه ٔ چهارلنگ بختیاری است . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 76).
-
ملک مشرق
لغتنامه دهخدا
ملک مشرق . [ م َ ل ِ ک ِ م َ رِ ] (ترکیب اضافی ) پادشاه مشرق . که بر مشرق حکمروایی دارد و کنایه از پادشاهان سامانی و غزنوی نیز هست : و میر خراسان به بخارا نشیند و از آل سامان است و از فرزندان بهرام چوبین اند و ایشان را ملک مشرق خوانند. (حدود العالم )...
-
ملک والیز
لغتنامه دهخدا
ملک والیز. [ ] (اِخ ) دهی از دهستان لورا و شهرستانک است که در بخش کرج شهرستان تهران واقع است و 265 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
ملک آباد
لغتنامه دهخدا
ملک آباد. [ ] (اِخ ) دهی از دهستان افشاریه ساوجبلاغ است که در بخش کرج شهرستان تهران واقع است و 165 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).