کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ملک العادل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کرای ملک
لغتنامه دهخدا
کرای ملک . [ ک َ م َ ل ِ ] (اِخ ) پسر امیر ارغون است و امیر ارغون آقا وی را در 654 هَ . به خدمت هولاکو فرستاده است . رجوع به تاریخ جهانگشا ج 2 ص 259 و حبیب السیر چ کتابخانه ٔ خیام ج 3 ص 95 شود.
-
forest estate
ملک جنگلی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] عرصهای با کاربرد جنگلی، فارغ از نوع مالکیت آن
-
ملکآرا
فرهنگ نامها
(تلفظ: molk ārā) (عربی ـ فارسی) (در قدیم) (به مجاز) مایهی زینت و آراستگی سلطنت یا مملکت .
-
ملکجهان
فرهنگ نامها
(تلفظ: malak jahān) (عربی ـ معرب) فرشته جهان ؛ (به مجاز) زیباروترین .
-
ملکزاده
فرهنگ نامها
(تلفظ: malek zāde) (عربی ـ فارسی) (در قدیم) فرزند شاه ، شاه زاده .
-
ملکزمان
فرهنگ نامها
(تلفظ: malak zamān) (عربی) (= مَلَک جهان) ، ← مَلَک جهان .
-
ملکسیما
فرهنگ نامها
(تلفظ: malak simā) (عربی) خوشگل ، پریچهر ، فرشته روی ، زیبا روی .
-
ملکشاد
فرهنگ نامها
(تلفظ: malak šād) (عربی ـ فارسی) زیباروی شاد ، فرشته روی شادمان ؛ شاداب و زیبا .
-
ملکناز
فرهنگ نامها
(تلفظ: malek nāz) (عربی ـ فارسی) موجب افتخار پادشاه به لحاظ زیبایی ؛ ویژگی آن که ناز و کرشمهای شاهانه دارد .
-
ملکنسا
فرهنگ نامها
(تلفظ: malek nesā) (عربی) پادشاهِ زنان ، سَرور زنان ؛ فرشته رو و زیبا در میان زنان .
-
زنگ ملک
لغتنامه دهخدا
زنگ ملک . [ زَ م ُ ] (اِخ )دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان اهر است که 191 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
عالم ملک
لغتنامه دهخدا
عالم ملک . [ ل َ م ِ م ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) عالم اجسام و شهادت است و گاه عالم وجود بطور مطلق و کلی اراده میشود. رجوع به اسفار ج 3 ص 65 و به عالم شهادت شود.
-
ینگی ملک
لغتنامه دهخدا
ینگی ملک . [ ی ِ م ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بزچلوی بخش وفس شهرستان اراک ، واقع در 8000گزی باختر کمیجان ، سر راه عمومی کمیجان به همدان ، با 312 تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن مالرو است و از طریق کمیجان اتومبیل می توان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ای...
-
ملک الموت
فرهنگ فارسی معین
(مَ لَ کُ لْ مَ) [ ع . ] (اِ.) عزراییل ، فرشته ای که جان انسان را می گیرد.
-
چاردار ملک
لغتنامه دهخدا
چاردار ملک . [ رِ م ُ ] (اِخ ) چهار شهر خراسان که مورد هجوم غزان قرارگرفت و ویران شد و عبارت بودند از مرو و بلخ و هرات و نیشابور.