کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ملکزاده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ملکزاده
فرهنگ نامها
(تلفظ: malek zāde) (عربی ـ فارسی) (در قدیم) فرزند شاه ، شاه زاده .
-
واژههای مشابه
-
ملک زاده
لغتنامه دهخدا
ملک زاده . [ م َ ل ِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ، اِ مرکب ) شاهزاده . (ناظم الاطباء). فرزند ملک : میر محمود ملک زاده ٔ محمودسیرشاه محمودملک فره محمودفعال . فرخی .ملک زاده مسعود محمود غازی که بختش جوان باد و یزدانش یاور.فرخی .ملک باش و آباد کن مملکت راوز آب...
-
ملک زاده
لغتنامه دهخدا
ملک زاده . [ م َ ل ِ دِ ] (اِخ ) دهی از دهستان سیس است که در بخش شبستر شهرستان تبریز واقع است و 503 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
ملک زاده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] malekzāde فرزند پادشاه؛ شاهزاده.
-
زاده
واژگان مترادف و متضاد
۱. فرزند، مولود، ولد ۲. متولد
-
زاده
فرهنگ فارسی معین
(دِ) (ص مف .) 1 - تولد یافته . 2 - پیدا شده .
-
زاده
لغتنامه دهخدا
زاده . [ دَ ] (اِخ ) اخلاطی ازمشایخ صوفیه . ابن بطوطه آرد: میر عزالدین بن احمد رفاعی را بهمراهی زاده ٔ اخلاطی که از کبار مشایخ بود دیدم . همراه اخلاطی صد تن درویش قلندر [ موَله ] بودند و همه در خیمه هائی که بدستور حاکم شهر [ عمر یک فرزند سلطان محمدبن...
-
زاده
لغتنامه دهخدا
زاده . [ دَ ] (اِخ ) از مشایخ شهر قریم [ کریمه ]است ابن بطوطه آرد: چون بطرف شهر قریم عزیمت کردم [تلکتمور ] که از طرف سلطان محمد اوزبک خان حاکم آن شهر بود یکی از خدمتکاران را با سعدالدین امام شهر به استقبال من فرستاد من بخانقاه شیخ شهر، زاده ٔ خراسانی...
-
زاده
لغتنامه دهخدا
زاده . [ دَ ] (اِخ ) شیخ زاده ٔ خراسانی . ابن بطوطه آرد: شاه ابواسحاق شیخ زاده ٔ خراسانی را که برسالت از طرف پادشاه هرات نزد وی [ به شیراز ] آمده بوده هفتاد هزار دینار عطا کرد و محرک وی در این بخشش رقابت با پادشاه هند بود. (رحله ٔ ابن بطوطه چ پاریس ج...
-
زاده
لغتنامه دهخدا
زاده . [ دَ / دِ ] (ن مف / نف ، اِ) بمعنی زاد است که فرزند و زائیده شده و زائیده باشد . (برهان ) (آنندراج ). فرزند. (شرفنامه ٔ منیری ) : چه گوئید گفتا که : آزاده ای بسختی همی پرورد زاده ای . دقیقی .بزرگان شدند ایمن از خواسته زن و زاده و گنج آراسته . ...
-
زاده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت مفعولی) zāde ۱. زاییده؛ زاییدهشده.۲. (اسم) فرزند: ◻︎ بزرگان شدند ایمن از خواسته / زن و زاده و باغ آراسته (فردوسی: ۷/۸۰).۳. فرزند (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آدمیزاده، امامزاده، بزرگزاده، پرستارزاده، گدازاده، ◻︎ به ناپاکزاده مدارید امید / ...
-
زَادَهُ
فرهنگ واژگان قرآن
به او اضافه کرد - به او افزود
-
زاده
دیکشنری فارسی به عربی
صغار السمک
-
ملک
واژگان مترادف و متضاد
پری، جبرئیل، سروش، فرشته