کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ملکآرا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ملک
واژگان مترادف و متضاد
پری، جبرئیل، سروش، فرشته
-
ملک
واژگان مترادف و متضاد
۱. ثروت، دارایی، مال ۲. ارض، باغ، تیول، زمین، ضیاع
-
ملک
واژگان مترادف و متضاد
۱. خداوند ۲. امپراطور، امیر، پادشاه، خدیو، خسرو، خلیفه، سلطان، شاهنشاه، شاه، شهریار ۳. صاحب ≠ رعیت
-
ملک
واژگان مترادف و متضاد
۱. خطه، سرزمین، شهر، قلمرو، کشور، ولایت ۲. استیلا، پادشاهی، سلطه، فرمانروایی ۳. احتشام، بزرگی، عظمت ۴. جهانظاهر، عالم سفلی
-
ملک
فرهنگ واژههای سره
فرشته
-
ملک
فرهنگ فارسی معین
(مَ لَ) [ ع . ] (اِ.) فرشته . ج . ملایک ، ملایکه .
-
ملک
فرهنگ فارسی معین
(مَ لِ) [ ع . ] (اِ.) پادشاه ، صاحب ملک . ج . ملوک .
-
ملک
فرهنگ فارسی معین
(مُ) [ ع . ] (اِ.) 1 - پادشاهی . 2 - بزرگی ، عظمت .
-
ملک
فرهنگ فارسی معین
(مِ) [ ع . ] 1 - (اِ.) آنچه در تصرف شخص باشد. 2 - زمین متعلق به شخص .
-
ملک
لغتنامه دهخدا
ملک . [ م َ ] (ع مص ) بازداشتن ولی زن را از نکاح . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || خمیر سخت و نیکو کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). نیک سرشتن آرد. (المصادر زوزنی ): ملک العجین ملکاً؛ نیکو خمیر شد و...
-
ملک
لغتنامه دهخدا
ملک . [ م َ / م ِ / م ُ / م َ ل َ ] (ع اِ) آبخور و چراگاه و شتر با چاه که بکنند و بگذارند در وادی . (منتهی الارب ): ما له فی الوادی ملک ؛ یعنی مر او را در وادی آبخور و چراگاه و مال و شتر و چاهی که برای خود کنده باشد نیست . (ناظم الاطباء) (از اقرب الم...
-
ملک
لغتنامه دهخدا
ملک . [ م َ / م ُ ] (ع اِ) لاذهبن فاما ملک و اما هلک ؛ یعنی هرآینه می روم یا بزرگی و عظمت است در آن و یا هلاکت . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
ملک
لغتنامه دهخدا
ملک . [ م َ ل َ ] (ع اِ) فرشته . ج ، ملائکة. املاک . (مهذب الاسماء). فرشته . (ترجمان القرآن ) (منتهی الارب ) (آنندراج ). فرشته . ج ، ملائکة. ملائک . (ناظم الاطباء). سروش . فرشته . فریشته . فرسته . روح . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). جسم لطیف نورانی که...
-
ملک
لغتنامه دهخدا
ملک . [ م َ ل ِ ] (اِخ ) نامی از نامهای صفات الهی . خدای تعالی . خدای متعال . ملک العرش . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : وز تو بپذیراد ملک هرچه بدادی وز کید جهان حافظ تو باد جهاندار. منوچهری .ز جاه صاحب عادل ملک بگردانادگزند چشم بد و طعن حاسد وعاذل . ...
-
ملک
لغتنامه دهخدا
ملک . [ م َ ل ِ / م َ ] (ع اِ) پادشاه . ج ، ملوک . املاک . (منتهی الارب ). پادشاه .(آنندراج ). پادشاه ... و بعضی نوشته که به زمانه ٔ قدیم امیر را نیز می گفتند. (غیاث ). دارای مملکت و پادشاهی و پادشاه . (ناظم الاطباء). آنکه از طریق استعلا، سلطنت بر ام...