کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ملکآرا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ملکآرا
فرهنگ نامها
(تلفظ: molk ārā) (عربی ـ فارسی) (در قدیم) (به مجاز) مایهی زینت و آراستگی سلطنت یا مملکت .
-
واژههای مشابه
-
ملک آرا
لغتنامه دهخدا
ملک آرا. [ م ُ ] (اِخ ) عباس میرزا (1255 - 1316 هَ . ق .). پسردوم محمدشاه و برادر کوچکتر ناصرالدین شاه . مادر وی خدیجه خانم نام داشته و خواهر یحیی خان چهریقی بوده است . عباس میرزا پس از مرگ پدر همواره مورد سؤظن برادر خود ناصرالدین شاه بود. مدت بیست ...
-
ملک آرا
لغتنامه دهخدا
ملک آرا. [ م ُ ] (اِخ ) محمد قلی میرزا (1203 - 1289 هَ . ق .) پسر سوم فتحعلی شاه و مادرش دختر محمدخان قاجار بود. در سال 1228 به حکومت استرآباد و مازندران منصوب شد و به ملک آرا ملقب گردید. در سال 1250 که محمدشاه به تخت نشست قائم مقام فراهانی او را به ...
-
ملک آرا
لغتنامه دهخدا
ملک آرا. [ م ُ ] (نف مرکب ) ملک آرای : ماه ملک آرا غیاث الدین محمد آنکه هست بر مراد خاطر او چرخ و انجم را مدار. وحشی .رجوع به ملک آرای شود.
-
ملک آرا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] ‹ملکآرای› [قدیمی] molk[']ārā آنکه موجب آرایش و رونق مملکت است.
-
آرا
فرهنگ نامها
(تلفظ: ārā) (مخفف آراینده) ، به معنی آراستن ؛ زیور ، زینت و آرایش ؛ آرایشکننده ، آراینده . [این واژه با واژهی عربی آرا (آراء) به معنی رأیها ، نظرها و عقیدهها هم آوا و هم نویسه میباشد] .
-
آرا
فرهنگ واژههای سره
رای ها
-
آرا
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ آراستن) ‹آرای› 'ārā ۱. = آراستن۲. آراینده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): انجمنآرا، بزمآرا، جهانآرا، خودآرا، رزمآرا، سخنآرا.۳. (اسم) [مخففِ آرایش] [قدیمی] زیب؛ زیور: ◻︎ میان گوهر و زیور سراپای / بتان را زشت کرده زیب و آرای (فخرالدیناسعد...
-
آرا
فرهنگ فارسی عمید
[عربی: آراء، جمعِ رٲی] = رٲی 'ārā
-
-آرا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[عمومی] ← آرایهگر
-
vote1
آرا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] مجموع رأیهای اخذشده در یک انتخابات
-
آرا
فرهنگ فارسی معین
[ ع . آراء ] ( اِ.) جِ رأی ؛ رأی ها، اندیشه ها.
-
آرا
لغتنامه دهخدا
آرا. (اِخ ) (کلمه ٔ لاتینی ) یکی از صور فلکی . المحراب . الببغاء. المجمرة. آتشدان . (ابوریحان ).
-
آرا
لغتنامه دهخدا
آرا. (نف مرخم ) مخفف آراینده ، چنانکه در: انجمن آرا، بت آرا، بزم آرا، بهارآرا، پیکرآرا، جهان آرا، چمن آرا، خاطرآرا، خانه آرا، خودآرا، دست آرا، دل آرا، رزم آرا، سپاه آرا، سخن آرا، صدرآرا، صف آرا، عالم آرا، عروس آرا، کشورآرا، لشکرآرا، مجلس آرا، معرکه آ...