کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ملکوک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ملکوک
معنی
(مَ) [ ع . ] (ص .) 1 - لکه دار. 2 - کنایه از: بدنام .
فرهنگ فارسی معین
مترادف و متضاد
۱. لکهدار
۲. آلوده
۳. بدنام، رسوا، مفتضح
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ملکوک
واژگان مترادف و متضاد
۱. لکهدار ۲. آلوده ۳. بدنام، رسوا، مفتضح
-
ملکوک
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (ص .) 1 - لکه دار. 2 - کنایه از: بدنام .
-
ملکوک
لغتنامه دهخدا
ملکوک . [ م َ ] (ص ) نعت مفعولی منحوت از لک و لکه ٔ فارسی . لکه دار. (یادداشت مرحوم دهخدا). || کنایه از بدنام و بی آبرو.- ملکوک شدن عرض کسی ؛ بدنام شدن . بی آبرو شدن او. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
ملکوک
لغتنامه دهخدا
ملکوک . [ م َ ] (ع ص ) به لاک سرخ کرده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). به لک رنگ کرده . (از اقرب الموارد). رجوع به لاک و لک شود.
-
واژههای مشابه
-
ملکوک شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. لکهدار شدن، آلوده شدن ۲. بدنام شدن ۳. رسواگشتن، مفتضح شدن
-
ملکوک کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. لکهدار کردن، آلوده کردن ۲. بدنام کردن ۳. رسوا کردن، مفتضح کردن
-
جستوجو در متن
-
Melicoccus
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ملکوک
-
داغ افکندن
لغتنامه دهخدا
داغ افکندن . [ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) لک ساختن . رنگی خلاف رنگ متن پدید آوردن . ملکوک کردن . || پیدا آوردن جای سوختگی . جای داغ پدیدار کردن : در عشق لاله را سبب اعتبار شدداغی که ما بسینه ٔ صحرا فکنده ایم .سلیم .