کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ملونی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ملونی
لغتنامه دهخدا
ملونی . [ م ُ ل َوْ وَ ] (حامص ) حالت و چگونگی ملون . رجوع به ملون شود.- ملونی کردن ؛ تغییر رنگ دادن . دگرگون شدن . تغییر حال دادن : گاه چو حال عاشقان صبح کند ملونی گه چو حلی دلبران مرغ کند نواگری .خاقانی .
-
جستوجو در متن
-
نواگری
لغتنامه دهخدا
نواگری . [ ن َ گ َ ] (حامص مرکب ) نغمه سرائی . سرودگویی . نوازندگی . عمل نواگر : گاه چو حال عاشقان صبح کند ملونی گه چو حلی ّ دلبران مرغ کند نواگری .خاقانی .
-
توسکا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹توسا، توسه› (زیستشناسی) tuskā درختی جنگلی، با برگهای پهن، و پوست تنۀ خاکستریرنگ که داخل آن سرخرنگ است و دارای تانن و مادۀ ملونی به رنگ سرخ میباشد و در دباغی و رنگرزی به کار میرود. در جنگلهای شمال ایران و جاهای مرطوب میروید. نوعی از آن ...
-
نخیلة
لغتنامه دهخدا
نخیلة. [ ن ُ خ َ ل َ ] (اِخ ) موضعی است در نزدیکی کوفه بر سمت شام . و آن جائی است که علی علیه السلام چون خبر قتل عامل انبار بدو رسید بدانجا رفت و خطبه ٔ مشهورش را در ذم کوفیان قرائت فرمود و در آن گفت : اللهم انی لقد مللتهم و ملونی فارحنی منهم ، و خود...
-
پلم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پلیم› (زیستشناسی) palam گیاهی که بیشتر در نواحی شمالی ایران میروید. بلندیش تا یک متر میرسد. برگهایش بزرگ و مرکب از ۷ تا ۱۱ برگچه. گلهایش سفید یا گلیرنگ. میوهاش سیاهرنگ. میوه و پوست و ریشۀ آن خاصیت مسهل دارد. از میوۀ آن مادۀ ملونی به رن...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد المیم [ ازین جا در لباب الألباب عوفی چ لیدن چند سطری تباه شده است ]. وی ازشعراء آل سلجوق بوده و قصیده ٔ ذیل بر منوال شعر مختاری اختیار شده است :ای باغ روی دوست به نسرین مغرقی وز نو بهار باغ ارم برده رونقی از رخ بگاه ...
-
جره
لغتنامه دهخدا
جره . [ ج ُرْ رَ ] (ص ، اِ) نرینه ٔ هر جانور باشد از چرنده و پرنده عموماً. (برهان ) (از آنندراج ) (از انجمن آرا) (ناظم الاطباء). نر هر چیز باشد عموماً. (از لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ) (بهارعجم ) : در آن زمان که بخندد چو کبک دشمن توعقاب جره برآید ز بی...
-
ملون
لغتنامه دهخدا
ملون .[ م ُ ل َوْ وَ ] (ع ص ) رنگارنگ کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). رنگارنگ . (ناظم الاطباء). رنگین . رنگ وارنگ . رنگ به رنگ . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : گویند مرا چون سلب خوب نسازی مأوی گه آراسته و فرش ملون .منتصربن نوح (از لباب الالباب چ نفیسی...
-
اسامة
لغتنامه دهخدا
اسامة. [ اُ م َ ] (اِخ ) ابن مرشدبن علی بن مقلدبن نصربن منقذ الکنانی و الکلبی الشیزری الملقب بمؤیدالدولةمجدالدین و المکنی بابی المظفر از اکابر بنی منقذ اصحاب قلعه ٔ شیزر و یکی از علماء و از شجعان آنجا. او را در فنون ادب تصانیف عدیده است و ابوالبرکات...
-
پرده
لغتنامه دهخدا
پرده . [ پ َ دَ / دِ ] (اِ) حجاب . (دهار). غشاء. غِشاوه . خِدر. (دهار) (منتهی الارب ). غطاء. تتق . پوشه . پوشنه . سِتر. سِتاره . اِستاره . سِجاف . سَجف . سِجف . قشر. سُتره . ستار. سِتاره . سدیل . سُدل . سِدل . سَدَل . وقاء. (دهار). صداو. (منتهی الارب...