کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ملول کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ملول کردن
مترادف و متضاد
۱. بهستوهآوردن، بیزار کردن
۲. افسرده کردن، اندوهگین کردن، غمگین کردن ≠ شادمان کردن
دیکشنری
irk, tire
-
جستوجوی دقیق
-
ملول کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. بهستوهآوردن، بیزار کردن ۲. افسرده کردن، اندوهگین کردن، غمگین کردن ≠ شادمان کردن
-
واژههای مشابه
-
ملول شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. بهستوهآمدن، بیزار شدن، نفور شدن ۲. افسرده شدن، ملالزده شدن، دلتنگ شدن، غمگین شدن ≠ شادشدن
-
ملول گشتن
واژگان مترادف و متضاد
۱. بهستوهآمدن، بیزار شدن، نفور شدن ۲. افسرده شدن، ملالزده شدن، دلتنگ شدن، غمگین شدن ≠ شادشدن
-
لول و ملول
فرهنگ گنجواژه
جنب و جوش.
-
زار و ملول
فرهنگ گنجواژه
خسته و ضعیف(از نفس فرشتگان زار و ملول گشتمی. مولوی).
-
ملول و زار
فرهنگ گنجواژه
خسته، کسل.
-
جستوجو در متن
-
املال
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (مص م .) خسته کردن ، ملول کردن .
-
املال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'emlāl ملول کردن؛ به ستوه آوردن.
-
دلتنگ کردن
لغتنامه دهخدا
دلتنگ کردن . [ دِ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تنگدل کردن . ضیق صدر را سبب شدن . مغموم کردن . ملول کردن . غمگین کردن .
-
اغتام
لغتنامه دهخدا
اغتام . [ اِ ] (ع مص ) زیارت بسیار نمودن چندان که درمانده و ملول گردد. یقال : اغتم الزیارة.(ناظم الاطباء). بسیار زیارت کردن آن چنان که ملول شود. (از اقرب الموارد) .
-
چرکین کردن
لغتنامه دهخدا
چرکین کردن . [ چ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کثیف کردن . آلوده کردن . شوخگین کردن . تَدنیس . (منتهی الارب ). رجوع به چرک و چرکن و چرکین شود.- چرکین کردن دل کسی را ؛ افسرده و ملول و آزرده خاطر ساختن او را.
-
خسته نمودن
لغتنامه دهخدا
خسته نمودن . [ خ َ ت َ / ت ِ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) مجروح کردن . زخمی کردن . زخم زدن : جراحتدار کردن . || وامانده کردن . مانده کردن . در تعب انداختن . سلب قدرت از انجام امری از آدمی کردن بر اثر پایان بردن نیروی او. || آزرده کردن . دلتنگ کردن...
-
اشکاع
لغتنامه دهخدا
اشکاع . [ اِ ] (ع مص ) بخشم آوردن کسی را. یا ملول ساختن و بستوه آوردن کسی را. (منتهی الارب ). بخشم آوردن یا افسرده کردن و دلتنگ کردن کسی را. (از اقرب الموارد).