کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ملوث پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ملوس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه] malus نرموقشنگ؛ زیبا؛ خوشگل.
-
جستوجو در متن
-
سرایت دادن
دیکشنری فارسی به عربی
ملوث
-
الودن
دیکشنری فارسی به عربی
مسحة , ملوث
-
محدث
واژگان مترادف و متضاد
آلوده، ناپاک، نجس، ملوث ≠ مطهر، طاهر
-
ملطخ
فرهنگ فارسی معین
(مُ لَ طَّ) [ ع . ] (اِمف .) آلوده ، ملوث .
-
بچل
فرهنگ فارسی معین
(بَ چَ) (ص .) شخصی که پیوسته لباس خود را ضایع کند و چرک و ملوث سازد.
-
taints
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تند، لکه، عیب، لکه دار کردن، رنگ کردن، الوده شدن، ملوث کردن، فاسد کردن، عفونی کردن
-
tainting
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خراب کردن، لکه دار کردن، رنگ کردن، الوده شدن، ملوث کردن، فاسد کردن، عفونی کردن
-
taint
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ضعف، لکه، عیب، لکه دار کردن، رنگ کردن، الوده شدن، ملوث کردن، فاسد کردن، عفونی کردن
-
tainted
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خراب شده، لکه دار کردن، رنگ کردن، الوده شدن، ملوث کردن، فاسد کردن، عفونی کردن
-
دست ملوچ
لغتنامه دهخدا
دست ملوچ .[ دَ م ُ ] (ص مرکب ) (از: دست + ملوچ ، به معنی آلوده و ملوث ). دست خورده . دست فرسوده . ملموس به دست . به دست ملوث کرده شده . (از لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ).
-
بچل
لغتنامه دهخدا
بچل . [ ب َ چ َ ] (ص ) شخصی را گویند که پیوسته لباس خود را ضایع کند و چرک و ملوث گرداند. (برهان قاطع). پلید. چرکین . (آنندراج ). پچل . چرکین .- بچل بودن ؛ چرکین بودن و ملوث بودن لباس . (ناظم الاطباء). و رجوع به پچل شود.
-
تریم
لغتنامه دهخدا
تریم . [ ت َ ] (ع ص ، اِ)فروتنی نماینده برای خدا. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || مرد ملوث به معایب یا ملوث به چرک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
کثیف
واژگان مترادف و متضاد
۱. آلوده، پلید، چرکآلود، چرکین، ریمآلود، لچر، ملوث، ناپاک، نجس ۲. غیرشفاف، متکاثف ≠ نظیف
-
آلوده
واژگان مترادف و متضاد
پلید، جنب، چرکین، چرکآلود، چرک، کثیف، ملوث، ناپاک، ناشسته، نجس ≠ پاک، پاکدامن، تمیز، مبرا