کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ملمعة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ملمعة
لغتنامه دهخدا
ملمعة. [ م ُ م ِ ع َ/ م ُ ل َم ْ م ِ ع َ / م ُ ل َم ْ م َ ع َ ] (ع ص ) ارض ملمعة؛ زمینی که سراب در آن بدرخشد. (از اقرب الموارد).
-
ملمعة
لغتنامه دهخدا
ملمعة. [ م ُم ِ ع َ ] (ع ص ) مُلْمِع. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). رجوع به ملمع شود. || زمینی که در آن پاره ای از گیاه خشک باشد. (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
ملمعه
لغتنامه دهخدا
ملمعه . [ م ُ ل َم ْ م َ ع َ ] (ع ص ) تأنیث ملمع. رجوع به ملمع شود : قطعه ٔ ملمعه ٔ صاحب دیوان ممالک مد اﷲ فی عمره مداً که ... (جهانگشای جوینی ).
-
واژههای همآوا
-
ملمات
لغتنامه دهخدا
ملمات . [ م ُ ل ِم ْ ما ] (ع اِ)ج ِ ُملِمّة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نوازل دهر. ج ِ ملمة. (از ذیل اقرب الموارد). سختیها و بلایا : شکر بعد معالجة کل مغلق من الغمرات و مدافعة کل مولم من الملمات . (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 298).و قاک اﷲ نائبة اللیالی...
-
ملمات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مُلِمّات، جمعِ ملمَّة] [قدیمی] molemmāt سختیها و حوادث.
-
جستوجو در متن
-
ملمعات
لغتنامه دهخدا
ملمعات . [ م ُ ل َم ْ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ملمعة، تأنیث ملمع. رجوع به ملمعة و ملمع (معنی پنجم ) شود.
-
ملمع
لغتنامه دهخدا
ملمع. [ م ُ م ِ ] (ع ص ) گوسپند که دنب بردارد تا آبستنی وی معلوم گردد. مُلِمعة. (منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد). گوسپند و یا ماده شتری که دنب بالا دارد تا آبستنی وی نمایان گردد. (ناظم الاطباء). خری آبستنی بدیده . (مهذب الاسماء). || پستان کرده و سرپست...
-
الماع
لغتنامه دهخدا
الماع . [ اِ ] (ع مص ) ربودن . (تاج المصادر بیهقی ). ربودن چیزی را. (منتهی الارب ). ربودن چیزی و دزدیدن و بردن آن . (از اقرب الموارد). || آبستنی آشکار کردن و پستان کردن مادیان و ماده خر و ماده شتر و ماده اسپ و سرهای پستان سیاه شدن آبستن را. (منتهی ال...
-
آبنوس
لغتنامه دهخدا
آبنوس . (اِ) (از یونانی ابنس و یا عبری هابن و یا آرامی آب نوسا) چوبی سیاه رنگ و سخت و سنگین و گرانبها از درختی به همین نام . و آن درخت شبیه بعناب است و ثمر آن مانندانگور زرد و باحلاوت ، برگش چون برگ صنوبر و عریض تر از آن و خزان نمی کند و تخمش مانند ت...