کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ملمس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ملمس
معنی
احساس کردن , لمس کردن , محسوس شدن
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ملمس
لغتنامه دهخدا
ملمس . [ م َ م َ ] (ع اِمص ) لمس . (اقرب الموارد) (المنجد). بساوش . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): قال الشیخ الرباطات هی کالاوتار، عصبانیة المرئی و الملمس ای شبیه بالعصب فی البیاض و هوالمرئی و لدونة القوام و هوالملمس . (بحرالجواهر).- لطیف الملمس ؛ همو...
-
ملمس
دیکشنری عربی به فارسی
احساس کردن , لمس کردن , محسوس شدن
-
جستوجو در متن
-
محسوس شدن
دیکشنری فارسی به عربی
ملمس
-
احساس کردن
دیکشنری فارسی به عربی
احساس , قدر , ملمس
-
لمس کردن
دیکشنری فارسی به عربی
ضربة , لمس , ملمس , وارد
-
ملامس
لغتنامه دهخدا
ملامس . [ م َ م ِ ] (ع اِ) ج ِ مَلمَس . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به ملمس شود.
-
دال
لغتنامه دهخدا
دال . [دال ل ] (ع ص ، اِ) دلالت کننده . مقابل مدلول . ره نماینده . دلالت کننده بر چیزی . (غیاث ). هادی . راهنما. رهنما.نشان دهنده . خفیر. قلاوز. راه نماینده . دلیل کننده . بازو راه بر. (مهذب الاسماء). (باز براه بر). || (اصطلاح منطق ) امری که بوسیله ٔ...
-
حجر ارمنی
لغتنامه دهخدا
حجر ارمنی . [ ح َ ج َ رِ اَ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سنگی است نزدیک سنگ لاجورد، لکن لاجورد صافی تر و رنگین تر است و این نرم تر است . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). ابن البیطار گوید: قال ابن سینا، هو حجر یکون فیه ادنی لازوردیة و لیس فی لون اللازورد و لا ...
-
پوست
لغتنامه دهخدا
پوست . (اِ) غشائی که بر روی تن آدمی و دیگر حیوان گسترده است و آن دو باشد بر هم افتاده که رویین را بشره و زیرین را دِرم گویند. جلد. جلد ناپیراسته حیوان چون گوسفند و مانند آن . مقابل گوشت . مسک . چرم . جلدة.عرض . ملمس . (منتهی الارب ). صلة. (دهار) : چا...