کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ملسی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ملسی
لغتنامه دهخدا
ملسی . [ م َ ل َ سا ] (ع ص ) ناقة ملسی ؛ شتر ماده ای که تیز گذرد و چیزی به وی نچفسد از سرعت وی . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). ماده شتری که تیز گذرد و از تندروی چیزی به وی نچسبد. (ناظم الاطباء). شترماده ٔ بسیارتندرو. (از اقرب الموارد). || ابیعک الملس...
-
ملسی
لغتنامه دهخدا
ملسی . [ م َ ل َ] (حامص ) ملس بودن . ترش و شیرین بودن : ملسی انار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مَلَس شود.
-
واژههای همآوا
-
ملصی
لغتنامه دهخدا
ملصی . [ م َ صی ی ](ع ص ) افکنده شده و معیوب . (از ذیل اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
مزازت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مزازة] [قدیمی] mazāzat ترشی؛ ملسی.
-
مزازت
لغتنامه دهخدا
مزازت . [ م َ زَ ] (ع اِمص ) ترشی . (لغت نامه ٔ مقامات حریری ). ملسی . لب ترشی : یؤخذ العنب ...و فیه مزازة فیجعل فی الشمس ثلاثة أیام . (ابن البیطار در کلمه ٔ حِصرم ). || بسیاری و فراوانی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مزازة. || (اِ) خوراکی که یک ...
-
ملزی
لغتنامه دهخدا
ملزی . [ م َ ل َ زا ] (ع اِ) (از «م ل ز») فروشی که در آن برای مشتری رجوعی مر بایع را نباشد. (ناظم الاطباء): بعته الملزی ؛ یعنی آزاد فروختم آن را. (منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد). و رجوع به مَلَسی ̍ معنی آخر شود.
-
طعم
لغتنامه دهخدا
طعم . [ طَ ] (ع اِ) شیرینی و تلخی و آنچه مابین آنهاست و ترشی و نمکینی در خوردنی و نوشیدنی . ج ، طُعوم . مزه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). چشش . یقال : لیس له طعم ٌ و ما هو بذی طعم . (منتهی الارب ). لذت . (غیاث اللغات ). آنچه حیوان یابد بوسیله ٔ ظاهر ر...
-
شاه توت
لغتنامه دهخدا
شاه توت . (اِ مرکب ) توت کلان . توت ممتاز نوع خود. || نوعی توت سیاه بزرگ که اول سرخ و ترش است و بعد سیاه و میخوش میشود. (از فرهنگ نظام ). قسمی توت که رنگ میوه ٔ آن در اول سپید و سپس سبزرنگ و بعد از آن سرخ و از آن پس سیاه شود و مزه ٔ آن در اول در غایت...
-
عهدة
لغتنامه دهخدا
عهدة. [ ع ُ دَ ] (ع اِ)نبشته ٔ سوگند و پیمان . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نوشته ٔ حِلف . (از اقرب الموارد). عهدنامه . || نبشته ٔ خرید و فروخت و تاوان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نوشته ٔ شراء. (از اقرب الموارد). || (ا...