کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ملخ کردار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ملخ ناک
لغتنامه دهخدا
ملخ ناک . [ م َ ل َ ] (ص مرکب ) جای بسیار ملخ . زمینی که ملخ در آن بسیار باشد: ارض مدباة؛ زمین ملخ ناک . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).دبی ؛ ملخ . مدباة؛ زمین ملخ ناک . مدبیة؛ زمینی که ملخ گیاهش خورده بود. (تعلیقات معارف بهاء ولد ص 166).
-
پای ملخ
لغتنامه دهخدا
پای ملخ . [ ی ِ م َ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ناارز. چیز بی مقدار. ناچیز. بسیار حقیر : عیبم مکن و بدار معذورپای ملخی است تحفه ٔ مور.اگر بریان کند بهرام گوری نه چون پای ملخ باشد ز موری . سعدی .دجله بود قطره ای از چشم کورپای ملخ پر بود از دست مور....
-
پور ملخ
لغتنامه دهخدا
پورملخ . [ رِ م َ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پوره ٔ ملخ . تخم ملخ . دانه های چندی از ده تا بیست و پنج در کوزه مانندی کوچک به اندازه ٔ نصف انگشت کوچک دست عادی و آن دانه ها، تخم ملخ است که به پور ملخ مشهوراست . سرء. سرو. (منتهی الارب ). تخم غوغا. ت...
-
نوزاد ملخ
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: vačamele طاری: vačamela طامه ای: vačamalax طرقی: vačamelax کشه ای: vačamalax نطنزی: vačamalax
-
pusher aircraft
هواپیمای ملخپسین
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] هواپیمایی که ملخ آن از نوع فشاری است
-
tractor aircraft
هواپیمای ملخپیشین
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] هواپیمایی که ملخ آن از نوع کِشَنده است
-
feathered propeller
ملخ پرّهبسته
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] ملخی که پرّههای آن را چرخاندهاند تا لبههای حمله و فرار تقریباً با خط سیر پرواز هواگَرد موازی شود و پَسار به حداقل برسد و مانع از چرخش موتور شود
-
feathering propeller
ملخ پرّهبستی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] ملخ گاممتغیر هواگَرد که میتوان در صورت خاموشی موتور، زاویۀ پرّههای آن را برای کاهش پَسار ملخ به حداقل رساند
-
چشمه ٔ آب ملخ
لغتنامه دهخدا
چشمه ٔ آب ملخ . [چ َ م َ ی ِ ب ِ م َ ل َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «چشمه ای است که بزعم بعضی نویسندگان آب آن چشمه دافع مضرت ملخ است و از کوه دنا که از مشاهیر جبال و در میان اراضی فارس و عراق واقع است میجوشد و آب چشمه بر روی پل سنگی میریزد و ...
-
مث مور و ملخ
لهجه و گویش تهرانی
جمعیت بسیار
-
مور و ملخ
فرهنگ گنجواژه
جمعیت زیاد، هجوم.
-
جستوجو در متن
-
میان بسته
لغتنامه دهخدا
میان بسته . [ یام ْ ب َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) که کمر خود را با چیزی بسته باشد. که کمر بر میان بسته باشد. بسته میان . کمربسته . که کمر یا چیزی دیگر بر میانش بسته باشد : نباتی میان بسته چون نیشکربر او مشتری از مگس بیشتر. سعدی (بوستان ). || کنایه از ...
-
مور
لغتنامه دهخدا
مور. (اِ) حشره ای است از راسته ٔ نازک بالان که تیره ٔخاصی را به نام تیره ٔ مورچگان در این راسته به وجود می آورد. این حشره جانوری است اجتماعی و از نظر هوش و غریزه ٔ طبیعی کامل و دارای گونه های بسیار. و در هر لانه که محل زندگی گروهی از آنان است به چند ...
-
سراسر
لغتنامه دهخدا
سراسر. [ س َ س َ ] (اِ مرکب ، ق مرکب ) (از: سر + ا واسطه + سر، مانند: دمادم ، کشاکش ، برابر) پهلوی «سَراسَر». (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). همه و تمام . (برهان ). کنایه از تمام و مجموع . (آنندراج ) : بزرگی سراسر بگفتار نیست دو صد گفته چون نیم کردار ن...
-
گوسپند
لغتنامه دهخدا
گوسپند. [ پ َ ] (اِ) گوسفند. در اوستا:گئوسپنتا (مرکب از گئو به معنی گاو و سپنتا به معنی مقدس و روی هم به معنی جانور (اهلی ) پاک است ، و در پهلوی گوسپند نام مطلق جانوران اهلی است ). (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). نر آن را قوچ و ماده ٔ آن را میش و یک...