کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ملخ خوار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ملخ خوار
لغتنامه دهخدا
ملخ خوار. [ م َ ل َ خوا / خا ] (نف مرکب ) که ملخ خورد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || (اِ مرکب ) سار. سار ملخ خوار. (یادداشت ایضاً).
-
واژههای مشابه
-
supersonic propeller
ملخ اَبَرصوتی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] ملخی که بخش اعظم سطح پرّههای آن برای کار در سرعت نسبی اَبَرصوتی طراحی شده است
-
pusher propeller
ملخ پسین
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] ملخی که در پشت موتور و در انتهای بدنه یا بال قرار دارد و هواپیما را با فشار به پیش میراند
-
tractor propeller, tractor airscrew
ملخ پیشین
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] ملخی که در جلوی موتور هواپیما قرار دارد و نیروی لازم برای حرکت هواپیما را ازطریق کشش به جلو تولید میکند
-
propwash
ملخشار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] جریان هوای ایجادشده بهوسیلۀ ملخ که معمولاً مارپیچی است
-
propeller area 2
سطح ملخ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] سطحی که ملخ درطی چرخش پوشش میدهد
-
propeller blade 1
پرّۀ ملخ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] ماهیوار ملخ که باعث تولید رانش میشود
-
propeller brake
ترمز ملخ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] ترمزی که باعث توقف چرخش ملخ پس از خاموشی موتور میشود
-
propeller efficiency 2
بازده ملخ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] در هواپیما، نسبت رانش ملخ به توان دریافتی از موتور
-
ملخ خواری
لغتنامه دهخدا
ملخ خواری . [ م َ ل َ خوا / خا ] (حامص مرکب ) تنگی و قحطی که از آمدن ملخ پدید می آید. (ناظم الاطباء).
-
ملخ زدگی
لغتنامه دهخدا
ملخ زدگی . [ م َ ل َزَ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی ملخ زده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ملخ زده شود.
-
ملخ زده
لغتنامه دهخدا
ملخ زده . [ م َ ل َ زَ دَ /دِ ] (ن مف مرکب ) کشتی که ملخ آن را خورده باشد: زرع مجرود؛ کشت ملخ زده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
ملخ شمار
لغتنامه دهخدا
ملخ شمار. [ م َ ل َ ش ُ ](ص مرکب ) بی حد و بی حساب و بی شمار. (ناظم الاطباء).
-
ملخ کردار
لغتنامه دهخدا
ملخ کردار. [ م َ ل َ ک ِ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) همچون ملخ . مانند ملخ : ملخ کردار خون آلودم از باران اشک آری ملخ سر بر سر زانوست خون آلود بارانی .خاقانی .