کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ملحق کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ملحق کردن
معنی
(مُ حَ. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) پیوستن ، اضافه کردن .
فرهنگ فارسی معین
مترادف و متضاد
۱. متصل کردن، پیوند دادن
۲. منضم کردن، الحاق کردن، افزودن
دیکشنری
incorporate, tack
-
جستوجوی دقیق
-
ملحق کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. متصل کردن، پیوند دادن ۲. منضم کردن، الحاق کردن، افزودن
-
ملحق کردن
فرهنگ فارسی معین
(مُ حَ. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) پیوستن ، اضافه کردن .
-
ملحق کردن
دیکشنری فارسی به عربی
ددْماجٌ
-
واژههای مشابه
-
ملحق شدن
واژگان مترادف و متضاد
پیوستن، منضم شدن، متصل شدن ≠ جدا شدن، گسستن
-
ملحق شدن
فرهنگ واژههای سره
پیوستن
-
ملحق کرد
دیکشنری فارسی به عربی
أدْمَجَ
-
جستوجو در متن
-
جاسازی کردن
دیکشنری فارسی به عربی
ملحق
-
ددْماجٌ
دیکشنری عربی به فارسی
گنجاندن , جزو چيزي کردن , ضميمه کردن , ملحق کردن , ادغام کردن , اختلاط
-
درپیوستن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] darpeyvastan ۱. پیوستن؛ متصل شدن؛ ملحق گشتن.۲. (مصدر متعدی) متصل کردن؛ ملحق کردن.
-
الحاق کردن
دیکشنری فارسی به عربی
ذيل , ملحق
-
وَرْکارْزِدَ
لهجه و گویش گنابادی
warkarzeda در گویش گنابادی یعنی متصل کردن ، استفاده کردن ، ملحق کردن ، استعمال
-
تکمیل کردن
دیکشنری فارسی به عربی
انجز , دورة , مثالي , ملحق
-
داخل کردن
دیکشنری فارسی به عربی
دس , مساهم , ملحق ، إدراجٌ