کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ملتهب شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ملتهب شدن
مترادف و متضاد
۱. ملتهب گشتن، پرالتهاب شدن
۲. داغ شدن، سوزان گشتن
۳. برافروختن، پرلهیب شدن، برآشفتن، آشفته شدن
۴. شعلهور شدن، مشتعلگشتن
دیکشنری
inflame
-
جستوجوی دقیق
-
ملتهب شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. ملتهب گشتن، پرالتهاب شدن ۲. داغ شدن، سوزان گشتن ۳. برافروختن، پرلهیب شدن، برآشفتن، آشفته شدن ۴. شعلهور شدن، مشتعلگشتن
-
ملتهب شدن
دیکشنری فارسی به عربی
اِحْتِدامٌ
-
واژههای مشابه
-
ملتهب کردن
دیکشنری فارسی به عربی
هب
-
ملتهب کرد
دیکشنری فارسی به عربی
أجَّجَ
-
جستوجو در متن
-
اِحْتِدامٌ
دیکشنری عربی به فارسی
اوجگيري , تشديد , داغ شدن , ملتهب شدن , بالا گرفتن (جنگ , بحث و …) , شدّت گرفتن
-
انحضاج
لغتنامه دهخدا
انحضاج . [ اِ ح ِ ] (ع مص ) برافروخته شدن از خشم . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). ملتهب شدن از خشم . (از اقرب الموارد). || منبسط گردیدن . فراخ شدن شکم و کفیدن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). فراخ و متسع شدن شکم . (از اقرب...
-
حار
دیکشنری عربی به فارسی
باحرارت , باحميت , پرشور وشعف , ملتهب , گرم , حاد , تند , تيز , تابان , اتشين , تند مزاج , برانگيخته , بگرمي , داغ , داغ کردن يا شدن
-
امتحاش
لغتنامه دهخدا
امتحاش . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) سوخته شدن . (مصادر زوزنی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). احتراق . (المنجد). سوخته شدن نان و غیر آن . || ملتهب شدن از غضب . (از متن اللغة). || رفتن ماه . (از متن اللغة) (از المنجد) (از ذیل اقرب...
-
سوختن
واژگان مترادف و متضاد
۱. آتشگرفتن، شعلهورشدن، مشتعلشدن ۲. احتراق، حریق ۳. حرق ۴. باختن، خطا کردن، فول کردن ۵. عذاب کشیدن، زجر کشیدن ۶. ملتهب شدن، تاول زدن ۷. افروخته بودن، روشن بودن ۸. بهآتش کشیدن، سوزاندن ۹. نابود کردن ۱۰. نابود شدن ۱۱. تباه ش
-
زبانه کشیدن
لغتنامه دهخدا
زبانه کشیدن . [ زَ ن َ / ن ِ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) (...آتش ): احتدام . اشتعال . تَلَسﱡن . مشتعل بودن . ملتهب شدن . رجوع به زبانه زدن . زبانه کش و زبانه کشان شود.
-
مشتعل
لغتنامه دهخدا
مشتعل . [ م ُ ت َ ع ِ ] (ع ص ) شعله زن . سوزان به زبانه کشی . (از غیاث ) (از آنندراج ). برافروخته . شعله زن . زبانه کش و روشن . (از ناظم الاطباء). ملتهب . زبانه زن . زبانه زنان . شعله ور. سوزان . برافروخته . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- مشتعل شدن ؛...
-
شعله ور
لغتنامه دهخدا
شعله ور. [ ش ُ ل َ / ل ِ وَ ] (ص مرکب ) شعله خیز. (ناظم الاطباء). آنچه زبانه زند. چیزی که آتش در آن درگرفته باشد. شعله زن . مشتعل . (فرهنگ فارسی معین ). ملتهب . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به شعله خیز شود.- شعله ور شدن ؛ زبانه کشیدن . گر زدن . مشتعل شد...
-
برافروختن
لغتنامه دهخدا
برافروختن . [ ب َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) افروختن . مشتعل ساختن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شعله ور ساختن . شعل . اشعال . تشعیل . (منتهی الارب ). || افزایش دادن . بالا بردن : صفت معجونی که خداوند فالج را تب آرد و حرارت را برمی افروزد. (ذخیره ٔ خوارزمشاه...