کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ملایم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ملایم
/molāyem/
معنی
۱. موافق و مناسب طبع؛ سازگار.
۲. آرام.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. خلیق، سازگار، صلحجو، مهربان، معتدل، نرمخو ≠ خشن، ناسازگار
۲. آهسته، بهتانی، کند، یواش ≠ تند، سریع، مطبوع، نوشین
۳. خوشایند ≠ ناخوشایند، نامطبوع
دیکشنری
bland, cool, gentle, easy, good-tempered, inoffensive, still, lenient, light, lightly, low-key, low-pitched, meek, mild, moderate, quiet, restrained, smoothly, soft-spoken, softhearted, temperate, tempered, tender, vernal
-
جستوجوی دقیق
-
ملایم
واژگان مترادف و متضاد
۱. خلیق، سازگار، صلحجو، مهربان، معتدل، نرمخو ≠ خشن، ناسازگار ۲. آهسته، بهتانی، کند، یواش ≠ تند، سریع، مطبوع، نوشین ۳. خوشایند ≠ ناخوشایند، نامطبوع
-
ملایم
فرهنگ نامها
(تلفظ: molayem) (عربی) فاقد شدت و تندی ؛ (به مجاز) دارای اخلاق خوش و سازگار با دیگران ، مهربان ، نرمخو ؛ (در حالت قیدی) با نرمی و آهستگی ، به آرامی ، آهسته؛ (در قدیم) دارای تطابق ، سازگار ، متناسب ؛ (در قدیم) خوشایند .
-
ملایم
فرهنگ فارسی معین
(مُ یِ) [ ع . ملائم ] (ص .) سازگار، آرام .
-
ملایم
لغتنامه دهخدا
ملایم . [ م ُ ی ِ ] (ع ص ) مأخوذ از تازی ، سازوار و موافق و مناسب . (ناظم الاطباء) سازگار. ملائم . مقابل منافر: لذت ادراک ملایم است و الم ادراک منافر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : انبساطی فزوده که خردآن را موافق مکاتبت نشمرد و ملایم مراسلت ندارد. (...
-
ملایم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: ملائم] molāyem ۱. موافق و مناسب طبع؛ سازگار.۲. آرام.
-
واژههای مشابه
-
gentle breeze
نسیم ملایم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] بادی با سرعت 7 تا 10 گره در مقیاس باد بوفورت متـ . عدد بوفورت 3 Beaufort number 3
-
ملایم شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. نرمخو شدن، مهربان شدن، معتدل شدن، خلیقشدن، سازگار شدن ۲. آهسته شدن، کند شدن
-
ملایم کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. مهربان کردن، نرمخو کردن، خلیق کردن، سازگار کردن ۲. آهسته کردن، یواش کردن، کند کردن
-
consonant interval
فاصلۀ ملایم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] فاصلۀ پایداری که نیاز به حل شدن ندارد
-
consonant chord, concord
آکورد ملایم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] آکورد پایداری که نیاز به حل شدن ندارد
-
tempered distribution
توزیع ملایم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] فرمولدار
-
gentle fold
چین ملایم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] چینی که زاویۀ بین یالهای آن 120 تا 180 درجه است
-
bland diet
رژیم ملایم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه] رژیمی عاری از غذاهای محرک دستگاه گوارش
-
ملایم کردن
دیکشنری فارسی به عربی
نظم