کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ملاقح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ملاقح
لغتنامه دهخدا
ملاقح . [ م َق ِ ] (ع ص ، اِ) بادها که آبستن گرداند درخت را. ملقحة [ م ُ ق ِ ح َ / م ِ ق َ ح َ ] یکی . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). و رجوع به ملقحة شود. || ج ِ مُلقِح . (منتهی الارب ). گشنها. ج ِ مُلقِح . (از اقرب الموارد). و رجوع به ملقح شود. |...
-
واژههای همآوا
-
ملاقه
واژگان مترادف و متضاد
قاشق بزرگ، ملعقه، چمچه
-
ملاقه
فرهنگ فارسی معین
(مَ قِ) (اِ.) گرفته شده از «ملعقة » عربی به معنای قاشق بزرگ که با آن غذا را می کشند.
-
ملعقه
فرهنگ فارسی معین
(مِ عَ قَ) [ ع . ملعقة ] (اِ.) 1 - آلتی که بدان طعام چشند و تناول کنند، قاشق ، چمچه . 2 - قاشق بزرگ که به وسیلة آن غذا را از دیک بیرون آورند و در ظرف ریزند. 3 - واحد وزن از معجونات و از عسل معادل چهار مثقال و از داروها به قدر یک مثقال . ج . ملاعق .
-
ملعقه
لغتنامه دهخدا
ملعقه . [ م ِ / م َ ع َ ق َ / ق ِ ] (از ع ، اِ) کفچه ٔ آهنی را گویند و در خراسان ملاقه خوانند . (برهان ). مأخوذ از تازی ، کمچه و ملاغه و قاشق فلزی و قاشق . (ناظم الاطباء). چمچه و قاشق آهنی . (غیاث ). و رجوع به ملاقه و ماده ٔ قبل شود. || (اصطلاح طب )...
-
ملاقه
لغتنامه دهخدا
ملاقه . [ م َ ق َ / ق ِ ] (از ع ، اِ) مأخوذ از تازی ، چمچه و ملاغه . (ناظم الاطباء). مصحف مَلعَقة. کفچه ٔ طعام . قاشق دراز دسته دار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ملاغه و ملعقة شود.- امثال :شتر را با ملاقه آب دادن . (امثال و حکم ج 2 ص 101...
-
ملاغه
لغتنامه دهخدا
ملاغه . [ م َ غ َ / غ ِ ] (از ع ، اِ) مأخوذ از ملعقه ٔ تازی ، چمچه . (ناظم الاطباء). مصحف ملعقه ، قاشق چوبین بزرگ که بدان سکنجبین و دیگر شربتها آشامند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || قاشق دسته بلند بزرگ مسین که از دیگ بدان آش کشند. (یادداشت به خط م...
-
ملاقه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از عربی: ملعَقَة] malāqe قاشق بزرگی که با آن غذا را از دیگ توی کاسه یا بشقاب میریزند.
-
ملعقه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ملعقَة، جمع: ملاعق] [قدیمی] mel'aqe = ملاقه
-
ملاقه
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: melâqa طاری: melâq طامه ای: kawče طرقی: mölâq کشه ای: melâq نطنزی: malâqa
-
جستوجو در متن
-
ملقحة
لغتنامه دهخدا
ملقحة. [ م ُ ق ِ ح َ] (ع ص ) مفرد ملاقح . (منتهی الارب ). بادی که از ابر بارانهای سودمند فرود می آورد. (ناظم الاطباء). ریح ملقحة؛ باد که درخت را باردار کند و از ابر باران آرد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ملاقح شود.
-
ملقحة
لغتنامه دهخدا
ملقحة.[ م ُ ق َ ح َ ] (ع ص ) ماده ٔ باردار. ج ، ملاقح . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
ملقح
لغتنامه دهخدا
ملقح . [ م ُ ق ِ ] (ع ص ) گشن . ج ، ملاقح . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آنکه گشن می دهد خرمابن را. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). و رجوع به القاح شود.