کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ملاقات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ملاقات
/molāqāt/
معنی
با کسی روبهرو شدن و یکدیگر را دیدن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
بازدید، برخورد، مقابله، تماس، برخورد، تلاقی، دیدار، رویارویی، سرکشی، لقا
برابر فارسی
هم دیدار
فعل
بن گذشته: ملاقات کرد
بن حال: ملاقات کن
دیکشنری
meeting, visit, visitation
-
جستوجوی دقیق
-
ملاقات
واژگان مترادف و متضاد
بازدید، برخورد، مقابله، تماس، برخورد، تلاقی، دیدار، رویارویی، سرکشی، لقا
-
ملاقات
فرهنگ واژههای سره
هم دیدار
-
ملاقات
فرهنگ فارسی معین
(مُ) [ ع . ملاقاة ] (مص م .) دیدن ، دیدار کردن .
-
ملاقات
لغتنامه دهخدا
ملاقات . [ م ُ ] (ع اِمص ) مأخوذ از تازی ، دیدن و دیدارو رویارویی و مقابله و دوچارشدگی . (ناظم الاطباء). ملاقاة : این احمد رافع را با عبدالجبارخوجانی دوستی بود بی ممالحتی و ملاقاتی که میان ایشان بوده بود. (قابوسنامه ). این خبر اشارت است به ملاقات دل...
-
ملاقات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: ملاقاة] molāqāt با کسی روبهرو شدن و یکدیگر را دیدن.
-
واژههای مشابه
-
ملاقات کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. دیدار کردن، یکدیگر را دیدن، زیارت کردن، دیدن کردن ۲. روبرو شدن
-
موعد ملاقات
فرهنگ واژههای سره
زمان دیدار
-
ملاقات کرد
فرهنگ واژههای سره
دیدار کرد
-
ملاقات کرد با
دیکشنری فارسی به عربی
اِجتَمَعَ بـ
-
واژههای همآوا
-
ملاقاة
لغتنامه دهخدا
ملاقاة. [ م ُ ] (ع مص ) (از «ل ق ی ») کسی را دیدن . (تاج المصادربیهقی ) (دهار). دیدار کردن با کسی و نیز رسیدن آن را. لقاء. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). روبرو شدن و برخورد کردن با کسی . (از اقرب الموارد). و رجوع به ملاقات شود.
-
ملاقعة
لغتنامه دهخدا
ملاقعة. [ م ُ ق َ ع َ ] (ع مص ) با هم سخن گفتن و چیرگی کردن در سخن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
rendezvoused
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ملاقات کردیم، قرار ملاقات گذاشتن