کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ملاعین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ملاعین
/malā'in/
معنی
= ملعون
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ملاعین
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (ص .) جِ ملعون .
-
ملاعین
لغتنامه دهخدا
ملاعین .[ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ملعون . (غیاث ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج ِ ملعون . رانده و دور کرده از نیکی و رحمت . (آنندراج ) : ملاعین حصار غور برجوشیدند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 111). آن ملاعین گرم درآمدند. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 112). چون ش...
-
ملاعین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ ملعون] [قدیمی] malā'in = ملعون
-
جستوجو در متن
-
گرم درآمدن
لغتنامه دهخدا
گرم درآمدن . [ گ َ دَ م َ دَ ] (مص مرکب ) سخت مقاومت کردن . دلیری کردن . پایداری سخت : جنگ سخت آنجای بود... آن ملاعین گرم درآمدند خاصه در مقابله ٔ امیر. (تاریخ بیهقی ).
-
ابوالحنوق
لغتنامه دهخدا
ابوالحنوق . [اَ بُل ْ ؟ ] (اِخ ) یکی از ملاعین یوم الطف که تیری برپیشانی حضرت حسین بن علی علیهماالسلام زد. و رجوع به حبیب السیر ج 1 ص 216 شود.
-
مجنده
لغتنامه دهخدا
مجنده . [ م ُ ج َن ْ ن َ دَ /دِ ] (ع ص ) مجندة. جمع کرده شده . گردکرده : و در مقدمه فرمودتا آن ملاعین مجنده و اکفاء او را که در جمال آباد موقوف کرده . (جهانگشای جوینی ). و رجوع به مجندة شود.
-
مقاحم
لغتنامه دهخدا
مقاحم . [ م َ ح ِ ] (ع اِ)جای بیمناک و خطرناک . (ناظم الاطباء). مهالک . (اقرب الموارد) : از آن ملاعین در مقاحم آن ملاحم اثرها نماند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 286).
-
جان را کوشیدن
لغتنامه دهخدا
جان را کوشیدن . [ دَ ] (مص مرکب ) بخاطر جان کوشیدن . بخاطر حفظ جان جنگیدن : جز این نیز چندان بچنگ آوریم چو جان را بکوشیم و جنگ آوریم . فردوسی .آن ملاعین جنگی کردند...چنانکه داد میدادند که جان را میکوشیدند. (تاریخ بیهقی ). رجوع به جان را زدن شود.
-
موکول
لغتنامه دهخدا
موکول . [ م َ ] (ع ص ) به دیگری سپرده . (منتهی الارب ). امر موکول ؛ کار به دیگری سپرده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کاری که به دیگری سپرده شده باشد. (آنندراج ): زعامت آن ملاعین با طاغوتی که به یحیی معروف بود موکول . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 358). |...
-
مرده
لغتنامه دهخدا
مرده . [ م َ رَ دَ ] (ع ص ، اِ) مردة. ج ِ مارد. متمردان و سرکشان : میان او و طواغیت آن ملاعین و مرده ٔ آن شیاطین کارزارهائی رفت که ذکر آن بر صفحات ایام تا قیامت باقی خواهد بود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 16). رجوع به مارد شود. || فارسی زبانان گاهی این جم...
-
خولی
لغتنامه دهخدا
خولی . [ خ َ وَل ْ لی ی / خ َ لی ی ] (اِخ ) ابن یزید اصبحی شقی معروف . از ملاعین یوم الطف که سر بریده ٔ حسین بن علی علیه السلام را در کربلا در تنور خانه ٔ خود پنهان کرد و زن او بعلت نوری که از سر می تافت بر کار شوی واقف گردید. (یادداشت مؤلف ). (تلفظ...
-
جبابرة
لغتنامه دهخدا
جبابرة. [ ج َ ب ِ رَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ جبار. (ناظم الاطباء). گردنکشان طاغیان . بدکاران . شجاع . دلاور : جوذر (گودرز) یکی از جبابره ٔ نامی بود او با چهارصد پلنگی که قلاده ٔ زرین داشتند... بشکار میرفت . (تاریخ ایران باستان ص 256). || صاحبان نبوغ و قدرت ...
-
دستاق
لغتنامه دهخدا
دستاق . [ دُ ] (ترکی ، ص ، اِ) بندی و محبوس . (آنندراج ). محبوس . در قید. در زنجیر. (ناظم الاطباء) : شدم دستاق ترک روز و شب در خانه ٔ زینی تبسم حقه ٔ لعلی تغافل عشوه آئینی . فطرت (از آنندراج ).ز هیبت تو نموده ست دست و پا را گم بدان طریق که در زیر تیغ...
-
زه کردن
لغتنامه دهخدا
زه کردن . [ زِه ْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بچه کردن . زادن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : برجهاء... سرطان و عقرب و حوت و نیمه ٔ پسین از جدی و زه کننده اند و بسیاربچه . (التفهیم بیرونی ، یادداشت ایضاً).چون خار و خس قوی شد زه کرد خوک ملعون در باغ و زو برآمد ...