کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ملاعنه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ملاعنه
/malā'ene/
معنی
= ملعون
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
ملعونان، لعنتشدگان، گجستگان
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ملاعنه
واژگان مترادف و متضاد
ملعونان، لعنتشدگان، گجستگان
-
ملاعنه
لغتنامه دهخدا
ملاعنه . [ م ُ ع َ ن َ ] (ع ص ) صیغه ٔ اسم مفعول از مفاعله است ، و تاء در آخر برای تأنیث است چراکه این لفظ در صفت لفظ جمع واقع است و لفظ جمع نزد نحویان حکم مؤنث دارد. (غیاث ) (آنندراج ). صیغه ٔ اسم مفعول مؤنث از ملاعنة. رجوع به ملاعنة و ملاعن شود.
-
ملاعنه
لغتنامه دهخدا
ملاعنه . [ م ُ ع َ ن َ / ع ِ ن ِ ] (از ع ، مص ) رجوع به ملاعنة شود.
-
ملاعنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ملاعنَة، جمعِ ملعون] [قدیمی] malā'ene = ملعون
-
واژههای مشابه
-
ملاعنة
لغتنامه دهخدا
ملاعنة. [ م َ ع ِ ن َ ] (ع ص ، اِ) جمع ملعون است خلاف القیاس . (غیاث ) (آنندراج ).
-
ملاعنة
لغتنامه دهخدا
ملاعنة. [ م ُ ع َ ن َ ] (ع مص ) بر یکدیگر لعنت خواندن شوی و زن . لعان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نفرین و لعنت کردن یکدیگر را. لعان . (از اقرب الموارد). || (اصطلاح فقه ) قذف شوی زن را در حال آبستنی و چهار بار شاهد گرفتن خدای بر راستگویی خویش و گفتن ...
-
جستوجو در متن
-
ملاعن
لغتنامه دهخدا
ملاعن . [ م ُ ع ِ ] (ع ص ) لعنت کننده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || (اصطلاح فقه ) زوجی که مقررات ملاعنه (لعان ) را انجام می دهد. ملاعن باید بالغو عاقل و رشید باشد. و رجوع به ملاعنة و لعان شود.
-
لعان
لغتنامه دهخدا
لعان . [ ل ِ ] (ع اِمص ) راندگی . اسم است . لعانیة. || (مص ) حکم کردن . یقال : لاعن الحاکم بینهما لعاناً؛ اذا حکم . (منتهی الارب ). || یکدیگر را لعنت کردن و نفرین نمودن . (منتخب اللغات ). ملاعنة. (زوزنی ). لعنت خواندن شوی و زن بر یکدیگر. (منتهی الارب...
-
لعنت
لغتنامه دهخدا
لعنت . [ ل َ ن َ ] (ع اِمص ) لعنة. اسم است لعن را. قال اﷲتعالی : أن لعنةاﷲ علی الظالمین . (قرآن 44/7).ج ، لعان ، لعنات . راندگی . (منتهی الارب ). فربه . (صحاح الفرس ). نفرین . بهل . بهلة. رِجس . بُعد. رجم . سب ّ. (منتهی الارب ). ضد برکت . (قاموس کتا...