کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ملاعبه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ملاعبه
مترادف و متضاد
۱. بازی، شوخی، سرگرمی
۲. تجمش، عشقبازی، معاشقه، مغازله
۳. لاس، لاسیدن
فعل
بن گذشته: ملاعبه کرد
بن حال: ملاعبه کن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ملاعبه
واژگان مترادف و متضاد
۱. بازی، شوخی، سرگرمی ۲. تجمش، عشقبازی، معاشقه، مغازله ۳. لاس، لاسیدن
-
ملاعبه
لغتنامه دهخدا
ملاعبه . [ م ُ ع َ ب َ /ع ِ ب ِ ] (از ع ، اِمص ) با کسی بازی کردن . (غیاث ). ملاعبة. رجوع به ملاعبة شود. || عشقبازی . (ناظم الاطباء). لاس . لاس زدن . دست بازی . دست بازی کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || بازی و شوخی .(ناظم الاطباء). و رجوع به مل...
-
واژههای مشابه
-
ملاعبة
لغتنامه دهخدا
ملاعبة. [ م ُ ع َ ب َ ] (ع مص ) با کسی بازی کردن . لِعاب . (تاج المصادربیهقی ). با هم بازی کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || بازی کردن با زن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
جستوجو در متن
-
لاسیدن
واژگان مترادف و متضاد
عشقبازی، لاسزدن، ملاعبه
-
مداعبت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مداعَبة] [قدیمی] modā'ebat شوخی کردن؛ مزاح کردن؛ ملاعبه.
-
کرم کشی
لغتنامه دهخدا
کرم کشی . [ ک ِ ک ُ ] (حامص مرکب ) کشتن کرم . || دست بازی . ملاعبه .ملاعبه با کمی بی شرمی و بی حفاظی . (یادداشت مؤلف ).- کرم کشی کردن ؛ ملاعبه کردن شهوانی در میان جمع. ملاعبه با یکدیگر چنانکه نامزد با نامزد خویش . ملاعبه و مداعبه کردن مردی و زنی در...
-
عشقورزی
واژگان مترادف و متضاد
تجمش، عشقبازی، معاشقه، مغازله، ملاعبه، مهرورزی
-
مغازله
واژگان مترادف و متضاد
تجمش، عشقبازی، عشقورزی، معاشقه، ملاعبه، مهرورزی
-
عشقبازی
واژگان مترادف و متضاد
۱. تجمش، عشقورزی، معاشقه، مغازله، ملاعبه، مهرورزی ۲. شهوترانی، لاسیدن
-
ملاعبت
فرهنگ فارسی معین
(مُ عِ بَ) [ ع . ملاعبة ] (مص ل .) شوخی و عشق بازی کردن .
-
لاسیدن
لغتنامه دهخدا
لاسیدن . [ دَ ] (مص ) لاس زدن . نظربازی کردن . دست بازی کردن . || ملاعبه با منظور.
-
ملاعبت
لغتنامه دهخدا
ملاعبت . [ م ُ ع َ / ع ِ ب َ ] (از ع ، اِمص ) بازی و شوخی .ملاعبه . (ناظم الاطباء). ملاعبة : صدق مصاحبت او در آن مداعبت و ملاعبت که ما را بود از ایام صبی ... الی یومنا هذا تضاعف یافته . (مرزبان نامه چ قزوینی ص 147). چندانکه نشاط ملاعبت کرد و بساط مدا...
-
گل و گوش
لغتنامه دهخدا
گل و گوش . [ گ َ ل ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) سر و گوش .- دست به گل و گوش کسی کشیدن ؛ نوازش دادن یا ملاعبه .